احمقها همیشه خود را غیر از آنچه هستند مینمایند. تنفس در هوای تازه جورج اورول
بریدههایی از رمان تنفس در هوای تازه
نوشته جورج اورول
اگر جنگ کسی را نکشد،او را به فکر وا میدارد تنفس در هوای تازه جورج اورول
در گذشته تو ، چیزهایی است که دیگر خاطرات تو را محو کرده است تنفس در هوای تازه جورج اورول
دقیقه ای دیگر لاوربنفیلد روبه رویم بود. لاوربنفیلد! چرا خودم را هیجان زده نشان ندهم؟ از فکر دیدن دوبارهٔ آنجا دچار احساسی بسیار عجیب میشوم. این احساس در درونم شروع میشود و به بالا میآید تا به قلبم میرسد. تنفس در هوای تازه جورج اورول
بسیار شگفت انگیز خواهد بود که شما به دیدن جایی بروید که بیست آن را ندیده اید. شما همهٔ جزییات را به یاد میآورید، ولی تمامش را به اشتباه به خاطر دارید. همهٔ فاصلهها و همهٔ علایمی که در مسیرش حرکت میکنید، عوض شده اند. شما احساس میکنید که آیا شیب این تپه در گذشته بیشتر نبوده و این پیچ در آن سوی جاده نبوده است؟ چیزی که شما حس میکنید، به طور کامل صحیح است؛ اما آن تنها متعلق به زمان خاصی بوده است. برای مثال، شما یک گوشه از یک مزرعه را در یک روز زمستانی به یاد میآورید با علفهایی سبزتر که کمی به آبی میزند و یک چوب پوسیده که گلسنگها رویش را پوشانده اند و یک گاو که در میان علفها ایستاده و در حال نگاه کردن به شما است. شما پس از بیست سال بر میگردید و شگفت زده میشوید؛ زیرا آن گاو آنجا ایستاده؛ ولی به همان حالت به شما نگاه نمیکند. تنفس در هوای تازه جورج اورول
اگر شما از حرفهای هر روز هیلدا یک فهرست تهیه میکردید، سه موضوع اصلی را به ترتیب در حرفهای او پیدا میکردید: «ما نمیتوانیم آن را تهیه کنیم، نیاز به پول زیادی دارد و من نمیدانم پول خریدش را از کجا به دست میآوریم.» او هر چیزی را از جنبهٔ منفی میسنجید. وقتی که او کیک میپخت، دربارهٔ کیک فکر نمیکرد؛ بلکه دربارهٔ اینکه چگونه در کره و تخم مرغ صرفه جویی کند، میاندیشید. تنفس در هوای تازه جورج اورول
من روی خط مرزی ای بودم که میتوانستم به طرف نوانخانه پیش بروم و یا به یک خانهٔ اشرافی راه یابم. تنفس در هوای تازه جورج اورول
من در درون یک زندگی واقعی مدرن بودم. زندگی مدرن چیست؟ خوب، مبارزه ای همیشگی برای فروختن چیزها. تنفس در هوای تازه جورج اورول
شما میدانید که عصرهای ماه ژوئن چه احساسی به آدم دست میدهد. غروبی آبی رنگ که زمان درازی ادامه مییابد و هوای ملایمی که صورتتان را همچون ابریشم نوازش میدهد. تنفس در هوای تازه جورج اورول
ده یا یازده ساله بودم وقتی که خواندن - خواندن خودخواسته - را شروع کردم. گویی در آن زمان با این کار یک نوع دنیای تازه را کشف میکردم. تنفس در هوای تازه جورج اورول
از همهٔ اینها بهتر، تنهایی بود و باز هم تنهایی؛ با آنکه من تنها یک مایل از مسیر جاده دور نبودم. من به حد کافی بزرگ شده بودم که لذت تنهایی را به خوبی درک کنم. تنفس در هوای تازه جورج اورول
بهترین خاطراتم از ماهیگیری مربوط به ماهیهایی است که من هرگز آنها را نگرفته ام. تنفس در هوای تازه جورج اورول
مثل همیشه میگفتید: «بگذار پنج دقیقه بیشتر بمانیم» و بعد هم «پنج دقیقه بیشتر» تا روز به پایان میرسید. تنفس در هوای تازه جورج اورول
به طور معمول کسی که ماهی میگیرد، مردم هربار که راجع به آن حرف میزنند، آن ماهی بزرگ و بزرگتر میشود؛ اما این یکی کوچک و کوچکتر میشد؛ تا اینکه آنها گفتند ماهی من تنها یک ماهی کوچک بود. تنفس در هوای تازه جورج اورول
وقتی چند لحظه بعد چشمانم را دوباره گشودم، آدمی چهل و پنج ساله بودم که در ترافیک استراند گرفتار شده بودم؛ اما در حال زندگی کردن در خاطرات کودکی ام بودم. گاهی، وقتی شما از قطار افکارتان بیرون میآیید، احساس میکنید که انگار از قعر آب به بالا بیرون میآیید؛ اما این بار یک جور دیگر بود، گویی ما به سال 1900 برگشته ایم تا در آنجا هوای آزاد را تنفس کنیم. تنفس در هوای تازه جورج اورول
گذشته، چیز عجیبی است. آن در تمام مدت با شماست. به نظر من، هرگز گذشته از شما جدا نیست، خاطرات شما مربوط به ده یا دوازده سال پیش میشود و تا کنون هم به دور از واقعیت نیست، که باید نمونه هایی از خاطراتی مربوط به یک کتاب تاریخ باشد. ممکن است آنها مربوط به تأسف خوردن برای برخی از شانسها یا صدا و یا بود باشد؛ به ویژه بو، اینها ثابت هستند و شما میروید و گذشته به سوی شما نمیآید و شما به طرف گذشته میروید. تنفس در هوای تازه جورج اورول
همیشه شما به هرچیزی که فکر میکنید، میلونها نفر دیگر هم به همان چیز میاندیشند. تنفس در هوای تازه جورج اورول
همه شان گمان میکنند یک مرد چاق هیچ احساسی ندارد. تنفس در هوای تازه جورج اورول