زندگی یعنی انتظار. بودن یعنی انتظار کشیدن. و برای انتظار کشیدن لازم است چیزی باشد که انتظارش را بکشند. در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه ساموئل بکت
بریدههایی از رمان در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه
نوشته ساموئل بکت
اینقدر از من سوال نکن… کور چه میداند که زمان چیست. کور اصلا با زمان و چیزهای زمانی سر و کار ندارد. در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه ساموئل بکت
یک روز صبح پاشدم دیدم کور شده ام، عین خود سرنوشت. گاهی از خودم میپرسم نکند هنوز خوابم! در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه ساموئل بکت
آرزویی که دیر دست دهد رنجوری به بار آورد در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه ساموئل بکت
هیچ وقت از ریزه کاریهای زندگی غافل نشو در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه ساموئل بکت
استراگون: راه بیفت برویم.
ولادیمیر: دِ نمیتوانیم.
استراگون: چرا نمیتوانیم؟
ولادیمیر: دِ منتظریم گودو بیاید.
استراگون: آخ! یادم نبود. در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه ساموئل بکت
ما از دم خُل و چل به دنیا آمده ایم. منتها بعضیها خل و چل میمانند که میمانند. در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه ساموئل بکت