تا بوده میرزاجهانگیرخانی بوده که اعدامش کنند و دهخدایی که بماند و لغتنامه بنویسد. این منطق بیبروبرگردِ دنیاست. همه باید قبولش کنند. دهخدا بودن همیشه بهتر از صوراسرافیل بودن است. بهتر است زنده بمانی و شانس این را داشته باشی که تو بعد از مرگِ رفیقت مسمط مرثیه برایش بسرایی. نه خیلی بهتر است به قول قدما این دم را غنیمت بشماری و حالش را ببری تا به امید نواختن صور بمانی و الان بمیری ناتمامی زهرا عبدی
بریدههایی از رمان ناتمامی
نوشته زهرا عبدی
. هیچ فرماندهی دلاوری نباید از جنگ زنده برگردد به امید زندگی با کسانی که برایشان از جان گذشته بود. فرماندهی که از جنگ زنده برمیگردد محکوم میشود به یک ناتمامی بیپایان ناتمامی زهرا عبدی
مردی که عشقش را ازش بگیری […] یا خیلی مرد است و پای مرگش میایستد، یا مثل بیشتر بقیهی مردها، تا آخرش ثانیههای مرده را زندگی میکند. ناتمامی زهرا عبدی
چشمهایش همان چیزی بود که لیان هزاربار هشدارش را داده بود. یک تکه از ناکجایی که به اشتباه کاشته شده بود توی صورت این مرد. مجموعه ای از یاختههای قدرتمندی که وقتی درگیرشان میشدی نمیتوانستی خود را از جادویش رها کنی. نمیتوانی رودررویش به راحتی بگویی نه ناتمامی زهرا عبدی
تو اوج ناامیدی،حتا وقتی کسی دارد به خودکشی فکر میکند،واقعا دلش نمیخواهد بمیرد که؛میخواهد یکهو اتفاق خیلی بزرگی برایش بیافتد. ناتمامی زهرا عبدی
گاهی همه چیز مثل کام آخر سیگار است نه میتوانی ولش کنی و نه یک کام سنگین بگیری ناتمامی زهرا عبدی