پرادوی شیری رنگ که در امتداد دو خودروی دیگر مسیر بیرون شهر را در پیش گرفته بود نرم و سبک به پیش میرفت. آهنگ ملایمی که از پخش شنیده میشد آرامش مطلوبی برای سرنشینان خودرو فراهم میکرد . در این حال، مرد جوان با عشق نگاهی به کناریاش انداخت و پرسید: - عزیزم، خسته شدی؟ - نه فدات شم من که کاری نمیکنم، تو خسته شدی که داری رانندگی میکنی.