جمیله (زیباترین داستان عاشقانه جهان)
باز به آن تابلوی کوچک نقاشی در قاب سادهاش، چشم دوختهام. قرار است چند روزی به دهکده زادگاهم بروم و تماشای این تابلو خاطرات گذشته را به یادم میآورد. ابن تابلو را مدتها پیش نقاشی کردهام در این سالها هرگز آن را در نمایشگاهی برای تماشا نگذاشتهام، و هر چند که نقاشی شرمآوری نیست اما هر وقت که آشنایانم از ...
جمیله (نغمه)
... من اگر خودم پا داشتم و این کنده هیزم لعنتی به تنم میخپرچ نشده بود، هرگز لذت خواهش و تمنا از شما را به جان نمیخریدم. مثل سابق جوالها را خودم بار ارابه میکردم و میبردم به ایستگاه راهآهن. اینقدر هم که تو فکر میکنی من آدم کودن و نفهمی نیستم. من خودم میدانم که این کار کار زنها ...
رویاهای مادهگرگ
هستی آنها به دویدن و تلاش بستگی داشت. گرگها خود را مدیون پاهای چابکشان میدانستند. افسون که تنها دویدن و چابک بودن تمام دشواریها را از پیش پایشان بر نمیداشت. در هر قدم با دشواریهای گوناگون مواجه میشدند. حتی برای دسترسی دوباره به بقایای لاشه گاومیش مشکلات زیادی داشتند. بعید نبود که در این فاصله جانوران دیگر از راه برسند ...
الوداع گولساری
چنگیز آیتماتوف نویسنده قرقیز که آثارش به یکصد و پنجاه زبان دنیا و به بیش از چهل میلیون نسخه او را نویسندهای خلاق و توانا معرفی میکند، در روستای چقر در شمال قرقیزستان، که در آن هنگام جزیی از اتحاد جماهیر شوروی بود ، از مادری ترکمن و پدرری قرقیز به دنیا آمد. در سال 1956 در دانشکده ادبیات ماکسیم ...