جمیله (زیباترین داستان عاشقانه جهان)
باز به آن تابلوی کوچک نقاشی در قاب سادهاش، چشم دوختهام. قرار است چند روزی به دهکده زادگاهم بروم و تماشای این تابلو خاطرات گذشته را به یادم میآورد. ابن تابلو را مدتها پیش نقاشی کردهام در این سالها هرگز آن را در نمایشگاهی برای تماشا نگذاشتهام، و هر چند که نقاشی شرمآوری نیست اما هر وقت که آشنایانم از ...
پیشگویی نفرین شده
پرنده مهاجر
نویسنده در «پرنده مهاجر»، موضوع اصلی و همیشگیاش را مطرح میکند و به جستجو و بازشناسی میراث افسانهای و هویت قوم خویش میپردازد و حماسه شکست و پایداری قومی را باز میگوید که برای حفظ نام و هویت خویش افسانهها و یادگارهای نیاکان را زنده نگاه میدارند.
جمیله (نغمه)
... من اگر خودم پا داشتم و این کنده هیزم لعنتی به تنم میخپرچ نشده بود، هرگز لذت خواهش و تمنا از شما را به جان نمیخریدم. مثل سابق جوالها را خودم بار ارابه میکردم و میبردم به ایستگاه راهآهن. اینقدر هم که تو فکر میکنی من آدم کودن و نفهمی نیستم. من خودم میدانم که این کار کار زنها ...