مرد دوربین به دست از او خواهش کرد بیاید روی ایوان بگیرند و بعد خواهش کرد بروند توی ساختمان.... یک سالن خیلی بزرگ با سقف خیلی بلند... نیمی از سالن به این بزرگی صحنه نمایش بود و نیمه دیگر جای تماشاچیها. صحنه نمایش را برای نمایشی که قرار بود به زودی اجرا شود آماده میکردند و تختهها و صندلیهای شکسته و خرت و پرتهایی را که توب قسمت تماشاچیها بود برمیداشتند تا جا برای تماشاچیها باز شود. هیچ چی توی قسمت تماشاچیها باقی نمیماند و تماشاچیها قرار بود در حالت ایستاده نمایش را تماشا کنند...