سوار باد شد و رفت روی دریا... نه قطبنما داشت و نه میدانست کجاست و کجا دارد میرود و نه میتوانست هیچ تغییری در جهت حرکت بالون بدهد - تسلیم باد بود. با خودش عهد کرد که به هر جایی که رسید، به جای هر کار دیگری مثل تلفن زدن به دفتر شرکت در دهلی و خبر دادن از سلامت خودش یا تماس گرفتن با خبرنگارها و روزنامهنگارها و تعریف کردن واقعه و چاپ کردن شرح حالش در روزنامهها و مجلهها، خودش را از همهکس پنهان کند و به این ترتیب همه نیروهایی را که به کمکش آمدهاند توی وجودش ذخیره کند و با استفاده از همه نیروها و تجربهای که به دست آورده است و با به کار گرفتن همه استعدادهای ذاتی و اکتسابی همه عمرش، بهترین، روندهترین، پرندهترین، سبکترین، و خوشدستترین بالون دنیا را بسازد.