رمان ایرانی

من تا صبح بیدارم

بازی ما تازه داشت گرم می‌شد، تماشایی می‌شد... خراب نمی‌کردیم، توپ نمی‌رفت توی تور، نمی‌افتاد زمین، اوت نمی‌شد، مثل این که توی خواب بازی می‌کردیم... فقط بازی می‌کردیم و با یک آهنگ ثابت، بدون وقفه، به کندی، با حوصله. تازه داشت دستمان می‌آمد که چه جوری بازی کنیم. تازه داشتیم مثل بار آخری که بازی کرده بودیم بازی می‌کردیم... اما بار آخری که بازی کرده بودیم، خودمان بودیم و خودمان و یک نفر تماشاچی هم نداشتیم. اما حالا تماشاچی داشتیم و تماشاچی‌ها داشتند یکی‌یکی می‌آمدند و دور میز را پر می‌کردند. ازدحام غریبی شد. از چپ و راست... سر میزهای دیگر هم حالا داشتند بازی می‌کردند. اما تماشاچی‌ها بیشتر دور میز ما بودند تار دور آن دوتا میز... فقط بازی‌ ما بود که تماشا داشت. دلم می‌خواست خودم به جای یکی از تماشاچی‌ها بودم. خیلی وقت بود که ساکت ساکت بودیم و فقط بازی می‌کردیم. از اول زنگ تا حالا هیچ کداممان خراب نکرده بودیم. فقط بازی می‌کردیم. بی آنکه فکر کنیم به خواباندن توپ، امتیاز گرفتن، به بردن. فقط به بازی فکر می‌کردیم...

مرکز
9789643057732
۱۳۸۹
۱۲۰ صفحه
۱۱۸۸ مشاهده
۰ نقل قول
جعفر مدرس صادقی
صفحه نویسنده جعفر مدرس صادقی
۲۳ رمان (Jafar Modarres-Sadeqi)
دیگر رمان‌های جعفر مدرس صادقی
کنار دریا مرخصی و آزادی
کنار دریا مرخصی و آزادی
شریک جرم
شریک جرم مردی را به اشتباه بازداشت کرده‌اند. او مجرم نیست. مردی که مجرم نیست از زندان آزاد می‌شود. یک نفر همه جا داد می‌زند من قاتلم، من کردم، من بودم که سینما را آتش زدم. این دو با هم راه می‌افتند توی خیابان‌ها، قدم می‌زنند، بستنی می‌خورند، اختلاط می‌کنند. هیچ‌کس حرف‌های آن‌ها را باور نمی کند. هیچ کدام مجرم نیست. شاید ...
آن طرف خیابان
آن طرف خیابان آن طرف خیابان، درست رو به‌ روی پنجره، یک نفر تکیه داده است به درخت و زل زده است به پنجره... سیگاری گذاشته است گوشه‌ لبش و حالا دارد کبریت می‌زند. چند تا کبریت می‌کشد که یکی یکی توی باد خاموش می‌شوند. دست‌هاش را دور کبریت حلقه می‌کند و تکانی به خودش می‌دهد تا پشتش به باد باشد...
کافه‌ای کنار آب
کافه‌ای کنار آب دیک می‌گه آخه این‌ که نمی‌شه. همه شاعرند، همه داستان‌نویس‌اند، همه استعداد دارند، همه یا کتاب چاپ شده دارند یا کتابشون زیر چاپه. دیک می‌گه توی این جمعیت به این انبوهی، من تنها کسی هستم که نه شعر می‌گم و نه داستان می‌نویسم و نه کتاب چاپ شده دارم و نه کتاب زیر چاپ. می‌گه دنیا را عمله‌ها و مهندس‌ها ...
کله اسب (1 داستان)
کله اسب (1 داستان)
مشاهده تمام رمان های جعفر مدرس صادقی
مجموعه‌ها