بگذار کودک درونت تو را با خود ببرد.
... بیآنکه بدانم چطور، من فقط میدانستم در صفحات ناخوانای سرنوشت و در کورهراههای تاریک حوادث نوشته بودند که باید برای کامل کردن تولدم به آزیناگا برگردم.
۳۹ رمان
ژوزه ساراماگو نویسندهٔ پرتغالی برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی است.ساراماگو در دهکدهای کوچک در شمال لیسبون در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد، او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغلهای مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اگرچه اولین رمان او به نام کشورگناه ...
مرد اسب
صندلی شروع به افتادن کرد، شروع به پایین آمدن، شروع به کج شدن، شروع به سقوط کردن، شروع به باز شدن، ولی نه به معنای واقعی واژهها باز شدن یا باز کردن، به معنای گشودن یا برداشتن بندهاست. خوب، در مورد صندلی نمیتوان گفت که بند دارد. اگر هم داشته باشد، برای نگه داشتن صندلی شروع به افتادن میکنند، و ...
بینایی
رمان «بینایی» در حقیقت ماجرای دیگری است برای ساکنان شهری که رمان «کوری» در آن اتفاق افتاده بود. «ژوزه ساراماگو» داستان را با یک انتخابات آغاز میکند. مردم پایتخت تا بعدازظهر حضور کمرنگی در انتخابات دارند و بارش شدید باران نیز شرایط را دشوارتر کرده است. اما پس از آن مردم به سوی صندوقهای رای راهی میشوند. پس از شمارش ...
کوری
کور شدم، کور شدم. فریادیست وحشتآور دنیایی که همه ادعای بینایی میکنند، در حالی که همواره کورترین آدمها آنهایی بودند که نمیخواستند ببینند نه آنهایی که به واقع نمیدیدند. این کوری سفید همه را به کام خود میکشد و در یک آن شعور و شرافت را از مردم میستاند. دیگر نه تمدنی میماند نه انسانیتی. تکنولوژی دیگر به کار نخواهد ...