«چه کسی به تو گفته است، پادشاه، که هیچ جزیره ناشناختهای باقی نمانده است، همه آنها روی نقشهها هستند، روی نقشهها فقط جزیرههای شناخته شده هستند، و کدام جزیره ناشناخته است که تو جویای آنی، اگر میتوانستم به تو بگویم، آن وقت ناشناخته نبود، شاه پرسید جدیتر اینبار، از که شنیدی که درباره آن سخن بگوید، از هیچکس، در این صورت، چطور تردیدی نداری زمانی که میگویی وجود دارد، صرفا به این دلیل که محال است جزیره ناشناختهای وجود نداشته باشد...»