رمان ایرانی

دستکش قرمز

گل مجسمه‌ی شطرنج‌باز را با آب دریا درست کرده‌ بودم. گل آن چشم‌های سیاه و کشیده، آن بینی باریک و آن صفحه‌ی شطرنج مخلوط خاک و آب دریا بود، نمک داشت و عطرش با همه‌ی گل‌های دنیا فرق می‌کرد. خواسته بودم کتاب شعر بدهم دستش. گل کتاب شعر به دست‌هایش نچسبد. براش شطرنج ساختم. هر مهره را پیش چشم‌های او صیقل دادم، چشم‌های سیاهش صیقلی‌‌تر می‌شد. صفحه را سوار کردم روی زانوانش، مهره را چیدم روی صفحه ... مجسمه را تمام کردم و شبانه آن را روی پایه‌ی سنگی میدان شهر وصل کردم ... انداختندم توی این زندان. شاید چیزی دزدیده بودم، شاید هم فهمیده بودند گل مجسمه را با آب دریا درست کرده‌ام. استفاده از آب ممنوع بود. آب‌تنی هم ممنوع بود. عطر شور هم ممنوع بود.

مرکز
9789643056490
۱۳۸۶
۷۴ صفحه
۹۲۶ مشاهده
۰ نقل قول
سپیده شاملو
صفحه نویسنده سپیده شاملو
۴ رمان (Sepideh Shamlou)

سپیده شاملو متولد اسفند ماه ۱۳۴۷ کارشناسی زبان انگلیسی دارد. مدتی مقالاتی درباره سینما نوشت و با انتشار رمان انگار گفته بودی لیلی به عنوان داستان‌نویس مطرح شد.‏

آثار

رمان
* انگار گفته بودی لیلی
* سرخی تو از من

مجموعه داستان
* دستکش قرمز

جوایز
رمان انگار گفته بودی لیلی، برندهٔ جایزهٔ هوشنگ ...
دیگر رمان‌های سپیده شاملو
انگار گفته بودی لیلی
انگار گفته بودی لیلی شب برام قصه سیاوش را می‌گفتی و من خوابم می‌برد. اما قصه لیلی را نگفتی. قصه زندان را هم تعریف نکردی. می‌ترسیدی تحمل نکنم؟ از این یار هم‌بندت محمود هم چیزی نگفتی. تو نمی‌گفتی یا من اجازه نمی‌دادم بگویی؟ مستانه می‌گفت آن‌قدر برای محمود از لیلی گفته بودی که وقتی از زندان آزاد شده، پیش خانم جان برنگشته. یک راست ...
انگار گفته بودی لیلی
انگار گفته بودی لیلی شب برام قصه سیاوش را می‌گفتی و من خوابم می‌برد. اما قصه لیلی را نگفتی. قصه زندان را هم تعریف نکردی. می‌ترسیدی تحمل نکنم؟ از این یار هم‌بندت محمود هم چیزی نگفتی. تو نمی‌گفتی یا من اجازه نمی‌دادم بگویی؟ مستانه می‌گفت آن‌قدر برای محمود از لیلی گفته بودی که وقتی از زندان آزاد شده، پیش خانم جان برنگشته. یک راست ...
سرخی تو از من
سرخی تو از من «دوستش داری و حساب می‌کنی از دست دادنش خیلی سخته، به همین اکتفا کردی، به گوشه‌ای از بودنش. فکر می‌کنی بخشیدیش. آزادی رو بهش هدیه دادی و با این کلک همه چی رو یک طور دیگر به خودت نشون می‌دی. اهانت به خودت را فراموش می‌کنی، وابستگیت رو فراموش می‌کنی و ادای آدم‌های بخشنده و آزاده رو در میاری. ولی ...
مشاهده تمام رمان های سپیده شاملو
مجموعه‌ها