رمان خارجی

زندگی واقعی سباستین نایت

(The real life of sebastian knight)

سباستین نایت در سی‌و یکم دسامبر سال 1899 در پایتخت سابق کشورم به دنیا آمد. یک بانوی پیر روسی که نمی‌دانم چرا خواسته است نامش را فاش نکنم، در پاریس دفتر خاطراتش را به من نشان داد. آن سال‌ها ظاهرا آن‌قدر خالی از رخدادها و اتفاقات تازه و چشمگیر بوده که جمع‌آوری جزییات زندگی روزانه (که همواره یکی از شیوه‌های حقیر صیانت نفس بوده) فقط شامل شرح کوتاه هوای آن روز می‌شده؛ و طرفه آن که از این لحاظ خاطرات افراد قدرتمند و عالی‌مقام صرف‌نظر از بلاهایی که بر قلمروی فرمانروایی‌شان گذشته عمدتا درباره موضوعی واحد است. از بخت خوش در آن دفتر خاطرات به نکته‌ای برخوردم که اگر به خودم بودم هرگز دنبالش نمی‌رفتم؛ و آن این‌که صبح روز تولد سباستین هوا آفتابی و بدون باد، و دما دوازده درجه زیر صفر بود... اما آن بانوی مهربان فقط این را برای یادداشت کردن ارزشمند تشخیص داده بود.

نیلا
9789646900165
۱۳۸۰
۲۲۴ صفحه
۱۲۱۱ مشاهده
۰ نقل قول
ولادیمیر ناباکوف
صفحه نویسنده ولادیمیر ناباکوف
۲۴ رمان ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی-آمریکایی بود. وی اولین شعرش را در سن ۱۵ سالگی نوشت و قبل از فارغ‌التحصیلی از مدرسه تنیشف، ۲ جلد کتاب شعر چاپ کرده بود. ناباکوف تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج گذراند و چند سال پس از تبعید اجباری در اروپا، در سال ۱۹۴۰ به آمریکا رفت و تا پایان عمر خود آنجا ماند. ناباکوف با انتشار رمان لولیتا به اوج شهرت رسید. ناباکوف این رمان را در سال ...
دیگر رمان‌های ولادیمیر ناباکوف
ناامیدی
ناامیدی ولادیمیر ناباکوف، یکی از استادان نثر که دارای سبکی شاخص در رمان بود، در سال 1899 در سنت پترزبورگ به دنیا آمد. ناباکوف رمان ناامیدی را که در سال‌های جوانی نوشته بود سی سال پس از انتشار بار دیگر بازنویسی کرد. این رمان روایت زندگی و سقوط مردی به نام هرمن است. ماجرایی ابتکارآمیز که در آن یک مرد همزاد خود ...
شاه بی‌بی سرباز
شاه بی‌بی سرباز این جانور چموش (شاه، بی‌بی، سرباز) از همه رمان‌هایم بی‌خیال‌تر است. تبعید تنگ‌دستی غم غربت تاثیری بر نگارش تو‌در‌تو و پرشور و جذبه آن نداشته است. طرح اولیه‌اش تابستان 1927 در سواحل ماسه‌ای خلیج پومرانیا شکل گرفت. رمان را زمستان همان سال در برلین نوشتم و تابستان 1928 تکمیل کردم. اوایل اکتبر 1928 در برلین با نام کارول، داما، والت ...
زنگ در
زنگ در در حالی که ابریشم آبی درخشان شانه‌های مادرش را نوازش می‌کرد، گفت:«فردا صبح می‌روم. دلم هوای شمال را کرده. نروژ، شاید. ممکن است برای شکار نهنگ سری هم به دریا بزنم. برایت نامه می‌نویسم. یکی دو سال دیگر باز به دیدنت می‌آیم، آن‌وقت شاید بیشتر پیشت بمانم. به خاطر جنون سرگردانی‌ام مرا سرزنش نکن.»
ناتاشا
ناتاشا ناتاشا روی پله‌ها با همسایه‌اش، بارون وولف، ساکن آن طرف سرسرا برخورد کرد. کمابیش کاهلانه از پله‌های لخت چوبی بالا می‌رفت. دستش را با ملایمت روی نرده‌های پلکان می‌کشید و به نرمی از میان دندان‌ها سوت می‌زد. «با این عجله کجا می‌ری ناتاشا؟» «داروخانه، که نسخه پدر رو بپیچم. دکتر الان این‌جا بود. پدر بهتره.» «آه، این خبر خوبیه.»
مشاهده تمام رمان های ولادیمیر ناباکوف
مجموعه‌ها