گردی روی آینه
روزها و هفتهها پشت سر هم میگذشتند. هر روز صبح با خودرو خودم به دانشگاه میرفتم و شنبهها و چهارشنبهها بعد از ظهرها کلاس داشتم. گاهی هم ادای خانواده احمد را در آورده هفتهای یک بار با خانواده که آقا رضا و مژگان هم عضوی از ما بودند شام را در خارج از خانه صرف میکردیم که مادرم خوشش نمیآمد. ...
وسوسههای خانه مادر بزرگ
فرهاد پرسید: اون چی؟ نسبت به تو همون احساس قبلی رو داره؟
گفتم: چند دقیقهای که برام حرف میزد، از چهرهاش استنباط کردم که هنوز دوستم داره و از اینکه در آن راه قدم برداشته، پشیمونه.
گفت: اگه خوب دقت کنی، خیلی جالبه. معشوق زندانی عاشق. سوژهاش برای فیلم یا کتاب حرف نداره.
گفتم: رنجی که هر دو میبریم چی؟ داریم میسوزیم ...
از دیاری به دیار دیگر
از دیاری به دیار دیگر رفتن، سعادت و خوشبختی به دنبال ندارد بلکه آنها سرگردانی هستند گمشده در دیار غربت. امروز غروب که آخرین سطرهای سرگذشتم را مینویسم از پنجره آپارتمان ناتان تماشاگر رودخانه تایمز هستم که مانند ماری خوش خط و خال به دور خودش میپیچید و می گوید:
هر کجا هستید باشید آسمان مال شماست پنجره، فکر، هوا، ...
خانه روبرو
بیشتر مردها در نخستین دیدار با زن یا دختری، دلداده زیبایی ظاهری او میشوند و به جمال معنویشان توجهای ندارند. این حقیقت قابل انکار نیست. بندرت مردی پیدا میشود که زن را از نظر جمال باطنی دوست بدارد و اگر برحسب تصادف به چنین کاری اقدام کرد، بیشک روزی پشیمان میشود و یا نگاهش دنبال این و آن است.
باغ مارشال 1
بشر موجود عجیبی است. تا وقتی که به آرزوهایش نرسیده خوشبختیاش را در رسیدن به خواستههایش میداند، اما زمانی که به آنچه که میخواهد میرسد، سعادت را در چیزهایی که هنوز به آن نرسیده و یا توانایی تصاحبش را ندارد میپردازد.