رمان ایرانی

دختر بویر احمدی

همه ساکت بودیم. من و رودابه در برابر آن همه چشم خجالت می‌کشیدیم به همه سلام کنیم اما نگاه‌مان هزاران جمله حرف داشتند. به یکدیگر خیره شدیم حتی پلک زدن را فراموش کرده بودیم که مبادا یک لحظه از هم غافل شویم. موجی از دلهره و اضطراب و هیجان توام با ذوق و شوق احاطه‌ام کرده بود. هر دو یک قدم به سمت هم برداشتیم. قطرات اشک از لابلای همان مژه‌های بلندش آهسته آهسته راه باز می‌کرد و روی گلبرگ‌هایی که در بغل گرفته بود می‌چکید. اشک‌هایم که یازده سال حبس‌شان کرده بودم مانند ناودان روی اشک‌هایش می‌ریخت. همه آن‌ها که قصه پر فراز و نشیب من و رودابه، دختر بویراحمدی را می‌دانستند قادر نبودند جلوی اشک‌شان را بگیرند حتی امیرعلی‌خان که به ندرت اشک از چشمانش جاری می‌شد..

آموت
9786006605227
۱۳۹۲
۳۰۴ صفحه
۱۲۳۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسن کریم‌پور
باغ مارشال 3
باغ مارشال 3 روز اگر زود گذشت و نچیدیم گل سرخ غروب رو نگیریم ز تاریکی شب که سحر می‌رسد از راه و درون چشمش اثر روشن صبح دگری مشهود است. عزیزم، اگر آسمان زندگی‌ات از اختر و ماه‌های تکراری گرفت، بدون شک آسمان دیگری می‌خواهد و ماه دیگری. تو را و همسفرت را به خدا می‌سپارم، یادت باشد خواهی اگر بمان و، ...
قصه من و او
قصه من و او از یکی دو روز قبل زنی با دفتر کار و تلفن همراهم تماس گرفت.بعد از تعریف و تمجید از من و کتاب‌هایم که منتشر شده بود خودش را همسر فلان استاد دانشگاه معرفی کرد که دستی به قلم داشت و حاصل نوشته‌های شوهرش مورد توجه کسانی است که اهل مطالعه و قلم وکتاب هستند.بدوت اینکه به ذهنم فشار بیارم استاد ...
کیش گم‌کردگان
کیش گم‌کردگان
خوابی در هیاهو
خوابی در هیاهو
مرهمی بر زخم کهنه
مرهمی بر زخم کهنه
مشاهده تمام رمان های حسن کریم‌پور
مجموعه‌ها