شب ممکن
به خاطر کاغذهای مچاله کنار سطل آشغال اتاقم است که نمیدانم به رمانت به چشم یک منتقد نگاه کنم یا یکی از شخصیتها. همه این کاغذپارهها نوشتههایی هستند که در آنها سعی کرده بودم در برابر رمانت ـ نمیدانم بنویسم رمانت، رمان هاله یا رمانم ـ نقش منتقدی خارج از گود را بازی کنم. نمیشود، نشد. شاید نگهشان دارم تا ...
مرداد دیوانه
هیچ نویسندهای به اندازه ژانرنویس با شهرزاد احساس همذات پنداری نمیکند. ژانرنویس مخاطب را بر سریر پادشاهی مینشاند و هدفی جز تسخیر عمیق و تمام قلب و ذهن او ندارد؛ همچون شهرزاد، که اگر هر شب نمیتوانست پادشاه را پای نقل خود نگه دارد، هستی خود را از دست میداد. هدف مجموعه رمان ژانر نشر هیلا احترام به احساس، شعور ...
شهربانو
سکوت مثل یکچیز ناخوانده و حتا زشت، کل خانواده را بیحوصله کرده بود. شهربانو باید ادامه میداد. نباید مثل دخترهای رمانتیک حرف میزد، مثل آنهایی که زندگی را از روی رمانها و دفتر کلمات قصار دخترهای دبیرستانی یاد میگیرند و تفسیر میکنند. اما خودش هم خوب میدانست تنها مهمات او در این جنگ نابرابر، همان تسلیحات دفترهای صورتی گلدار دخترهای ...
تقدیم به چند داستان کوتاه
سردسته هجومبرندگان، ریش بلند و سفیدی داشت. چکمههای بنددار بلندش هم تا زانو ادامه داشت. مرد درشتاندامی بود و چپق درازی به دهان داشت. بقیه افرادش در جای جای محلی که ما در آن در حال ترقص بودیم، مستقر شدند و گویی همه ما را زیر نظر داشتند. سردسته، چپق را از دهانش بیرون آورد و گفت:‹‹ من ژنرال تولستوی ...