میان جمعیت این همه آدم و در میان هجوم نگاه و خنده و حرف گاهی من فکر میکنم روی زمین خدا هیچ کس نیست. کاش بودی و میدیدی که دنیای من بی تو چقدر از زندگی خالیست.
ارتباط نامربوط
تو...،،،
هوای آلوده تهرانی.
که حتی یک نفس.
که حتی برای یک نفس.
از ریهام جدا نمیشوی!
خون من، پر شده از تو.
سلول به سلول تنم را درنوردیدهای.
عشق من...
هوای تو...
هوای آلوده تهران است در تن من.
کجاست اکسیژن؟؟!!
کجاست یک نفس بدون تو؟؟!!...
شام شوکران
چه شبهایی که خوابیدم و خواب فرداهایی را دیدم، که نیامدند، از چه روزهایی گذشتیم به بهای روزهایی که هرگز از راه نرسیدند... چقدر غصه خوردیم برای اندوههایی که هرگز از راه نرسیدند و چقدر شادی کردیم برای لحظههایی که هرگز ندیدیمشان. این عادت ما آدمهاست، از دست دادن فرصتهایی که حالا در دست ماست و قربانی کردنشان به بهای ...
خاطرات خصوصی آنا
آقا جان عصبانی داد زد:«یعنی چی؟... از کی تا حالا کلفت جماعت، لنز میزاره و مو رنگ میکنه و خودش رو به این ریخت و قیافه در میآره؟ تو میری کلفتی یا هرزهگردی؟ نکنه هنرپیشه شدی؟ (لا اله الا الله) ببین چطور دهن آدمو آخر شبی باز میکنی... خوشت مییاد مردم پشت سرت حرف در بیارن؟ کم از وقتی اومدی، ...
خلوت خلود
من فقط راویام. راوی حقیقتی که با تو میگویم.
چرا و امایش پای سرنوشت. من هم مثل تو، با آن میخندم و میگریم
من، با تو صادقم. مثل احساس پاک دوستداشتن، اما گذشتن.
من با تو همدردم مثل عاشقانه خواستن، اما چشم بستن.
من هم مثل تو، شاکیام از دنیا، و از سرنوشت
اما معتقدم. معتقد به خورشیدی که دوباره طلوع خواهد کرد.
خلوت خلود، داستان ...