مجموعه داستان خارجی

سری که درد می‌کند

بعضی از آدم‌ها سعی می‌کنند که دزدی را کار زشت و ناپسندی جلوه دهند. البته کاش فقط سعی می‌کردند. عده‌ای واقعا باورشان شده که امرار معاش از طریق دزدی کاری ناشایست است. نگاه این قبیل آدم‌ها به یک دزد یا سارق، شبیه نگاه به یک فرد خلاف‌کار است. این‌ها حتی نسبت به رشوه و اختلاس هم نظر مثبتی ندارند. و اگر زمانی در معرض داد و ستد رشوه یا انجام اختلاس قرار بگیرند، به انحاء مختلف سعی می‌کنند که اسم دیگری روی آن بگذارند و شانه از زیر بار مسئولیت خالی کنند، از ترس این‌که مبادا مورد سرزنش دیگران واقع شوند یا وجدان درد بگیرند. البته همه این افراد هم مقصر نیستند یا الزاما سوء نیت ندارند. جو جامعه و افکار عمومی به قدری مسموم شده که همه مردم به راحتی نمی‌توانند درست و غلط، و حق و ناحق را از هم تشخیص بدهند.

9789643374860
۱۳۸۷
۱۷۶ صفحه
۸۰۶ مشاهده
۰ نقل قول
مهدی شجاعی
صفحه نویسنده مهدی شجاعی
۲۹ رمان سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال 1339 در تهران به دنیا آمد. در سال 1356 پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشكده هنرهای دراماتیك وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیك به ادامه تحصیل پرداخت. هم‌زمان، به دانشكده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرك كارشناسی، آن‌را رها كرد و به‌طور جدی كار نوشتن را در قالب‌های مختلف ادبی ادامه داد.

حوالی سال‌های 58 و 59 یعنی حدود ...
دیگر رمان‌های مهدی شجاعی
پدر عشق و پسر
پدر عشق و پسر عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی‌کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه‌ام. گاهی احساس می‌کردم که رابطه حسین با علی‌اکبر فقط رابطه یک پدر و پسر نیست. رابطه یک باغبان با زیباترین گل آفرینش ...
قصه پلنگ سفید
قصه پلنگ سفید پلنگ‌ها خشمگین و عصبانی فریاد زدند: نه این کار را نکن! یکی گفت: این کار باعث شرمندگی پلنگ‌ها می‌شود. دیگری گفت: پس غیرت پلنگی کجا رفته است؟ سومی گفت: آدم‌ها همیشه با پلنگ‌ها دشمن هستند. پلنگی که پیرتر از همه بود گفت: تا به حال هیچ آدمی به پلنگ‌ها مهربانی نکرده است.
رزیتا خاتون (طنز)
رزیتا خاتون (طنز) ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید ...
خورشید نیمه شب
خورشید نیمه شب کارش پیش نمی‌رفت، خواب و خستگی آزارش می‌داد. ناگهان احساس کرد که کسی پشت در ایستاده است و آرام با انگشت به در می‌زند. با خودش گفت: این موقع شب چه کسی می‌تواند باشد؟ نه کسی نیست، حتما خیال می‌کنم که کسی در می‌زند، به خاطر خستگی است. اما باز صدای در بود که می‌آمد. وحشت‌زده از جا بلند شد، ...
مشاهده تمام رمان های مهدی شجاعی
مجموعه‌ها