Am himmel standen zwei monde. Ein grober und ein kleiner. Nebeneinander. der grobe war der ihr vertraute gute alte mond. er war fast voll und gelb. aber neben ihm befand sich ein weiterer mond der ihr ganz und gar nicht vertraut war.
۷۶ رمان
موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتو ژاپن به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۸ به دانشگاه هنرهای نمایشی واسدا رفت. در سال ۱۹۷۱ با همسرش یوکو ازدواج کرد و به گفته خودش در آوریل سال ۱۹۷۴ در هنگام تماشای یک مسابقه بیسبال، ایده اولین کتاباش به آواز باد گوش بسپار به ذهنش رسید. در همان سال یک بار جاز در کوکوبونجی توکیو گشود. در سال ۱۹۷۹ اولین رمانش به آواز باد گوش بسپار منتشر شد و در همان سال جایزه ...
سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش
مرگ، تنها چیزی بود که سوکورو تازاکی از جولای سال دوم دانشگاه تا ژانویه گذشته توانسته بود به آن فکر کند. در این مدت بیست ساله شده بود، اما این نقطه عطف بلوغ برایش معنایی نداشت. شاید طبیعیترین راهحل این بود که به زندگیاش پایان دهد، و حتا حالا هم نمیتواند بگوید چرا این قدم آخر را برنداشت. عبور از ...
سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش
سوکورو تازاکی ماهها در چنبره مرگ گرفتار شده بود چون یک روز هر چهار دوست صمیمیاش به او گفته بودند که دیگر نه میخواهند ببینندش، نه با او حرف بزنند، هیچوقت.
او حالا به سارا دل بسته ولی رابطهاش با او هم به در بسته خورده است.
سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش رمانی است درباره عشق، دوستی، و سالهای سال دلشکستگی.
میل (مجموعه تکههای نیک)
شما در خیابان از کنار آدمی عبور میکنید که میتواند عشق مادامالعمرتان باشد کسی که به او تمایل دارید چه کارمیکنید؟ در دنیای موراکامی شما داستان را برای او تعریف میکنید 5 داستان عجیب و خارقالعادهای که در این مجموعه گردآوری شده است قفل زبان چندوجهی میل را باز میکند حالا چه آن میل گرسنگی باشد چه هوس و چه ...
میمون شیناگاوا
موراکامی نویسنده سوالات غریب ذهن آدمی است او بلد است چگونه مخاطب را در موقعیتی قرار دهد که در عین سادگی توان تغییر جهان ذهنیاش را دارد. انسان اگر نامش را فراموش کند چه میشود؟ این سوالیست که موراکامی در میمون شیناگاوا بهانهای قرار میدهد تا ما را به زندگی زنی ببرد که نامش برایش غریبه است.
پرنده کوکی و زن سهشنبه
والدینش آدمهای خوبی بودند، خیلی شایسته ـ اصلا شاید کمی بیش از حد شایسته. پدرش یکی از مدیران اجرایی یک شرکت نفتی بود. از آنجایی که پدر من هم یک زنجیره پمپ بنزین در شیزوئوکا داشت، این امر بدون شک یک تفاهم آشکار بین خانوادهها محسوب میشد. مادر طرف با یک سینی چای زیبا از ما پذیرایی کرد.