رمان ایرانی

کسی پشت سرم آب نریخت 2

و حالا من رهسپار جاده‌ای هستم رو به مرز رویاهایی که دیگه محال و دست‌نیافتنی نیستن. جاده‌ای که می‌خواد منو با پاهای تاول‌زده‌م،‌ منو با قلب خسته و بی‌تابم و منو با یک دنیا امید و خواهش به دست‌های مشتاق اون برسونه که قراره همه عمر یار و همدمم باشه. کسی پشت سرم آب نریخت. چون من خیال برگشتن نداشتم. راهی که می‌رفتم منو به آخرین مقصد زندگیم می‌رسوند مقصدی که میعادگاه عشق پاک من و اونه! من برنمی‌گشتم. رفتن و رسیدن کار من بود. برنمی‌گردم چون سرنوشت من همینه.

رخ مهتاب
9786006572000
۱۳۹۰
۲۹۶ صفحه
۳۹۴۶۶ مشاهده
۱ نقل قول
نیلوفر لاری
صفحه نویسنده نیلوفر لاری
۳۱ رمان نویسنده 30 رمان ازجمله: کسی پشت سرم آب نریخت/ یادش بخیرنازلی/ دوآتیشه/ ازلج تو/ یکی رادوست می دارم/ قرارنبود
دیگر رمان‌های نیلوفر لاری
به خدا نامه خواهم نوشت
به خدا نامه خواهم نوشت
با تو هرگز
با تو هرگز داشتم از پشت پنجره به کارگرهایی نگاه می‌کردم که در حال تخلیه لوازم منزل از پششت کامیون بودند. انگار زور دو آن کارگر جوان و لاغر اندام به یخچال ساید باید سایل نقره‌ای نمی‌رسید و به زحمت و احتیاط فراوان در حال حمل آن بودند کارگرهای دیگر هم خرده‌ریز جابه‌جا می‌کردند.
عشق دات کام
عشق دات کام
کسی پشت سرم آب نریخت
کسی پشت سرم آب نریخت با دیدن جمعیتی که جلوی مدرسه جمع شده بود از سرعت گام‌هایم کم شد. این همه شلوغی برای چه بود؟ بعضی از بچه‌ها با رنگ‌های پریده جیغ می‌کشیدند. دلم ریخت. دوان دوان خودم را به جمعیت رساندم. به هر زحمتی بود از میان جمعیتی که حلقه زده بودند خودم را رد کردم. با دیدن الهام که با طنابی بر گردن ...
مزایده 1 قلب شکسته
مزایده 1 قلب شکسته هنوز هم صدایش توی گوش‌هایم می‌پیچد: «تو خیلی ماهی، هیوا!» اگه من ماه بودم پس چرا این‌قدر زود تو شب چشم‌هاش افول کردم؟ نکنه خورشید وجود خواهرم حوری، این درخشش آنی رو زیر پرتو شعاع فروزان و خیره‌کننده خود محو و ناپدید کرده؟ شاید... فقط از من... از شیطنت‌هام خوشش می‌‌آد! فقط تا همین حد! نه بیشتر!...
مشاهده تمام رمان های نیلوفر لاری
مجموعه‌ها