دیدار در حلب
این کتاب ماجرای مأموریت کوتاه یک مبارز پاکستانی به نام احمد به سوریه است. احمد در دمشق باید کسانی را ملاقات کند که قومیتهای مختلف دارند اما هدفشان یکی است و آن مبارزه با اسرائیلیها است.
قسمت دیگران و داستانهای دیگر
در نامه، عزیز به زنش سفارش کرده بود به فکر تحصیل بچهها باشد و کاری بکند که مدرک دست و حسابی بگیرند و مثل پدرشان مجبور نباشند برای پولدار شدن ریسک کنند، روی کار آزاد نمیشد حساب کرد. و از طرفی، اگر آدم می خواست خوب زندگی کند با حقوق کارمندی نمیشد و باید تن به خطر میداد، عزیز بارها ...
شاه کلید
دو همشاگردی قدیم که زمانی هر روز همدیگر را میدیدند و به هم کتاب قرض میدادند و درباره کتابها با هم بحث میکردند، بعد از دبیرستان سال تا سال همدیگر را نمیبینند، یکی به دنبال گمشدهای می گردد و دیگری خود را در آپارتمانش حبس کرده و میخواهد رمانی درباره انقلاب بنویسد. دست روزگار بعد از سالها آن دو را ...
وقایع اتفاقیه (47 داستان)
این کتاب مجموعهی داستانهاییست که در طول یک سال در ستون " وقایع اتفاقیه"ی روزنامهی " شرق" چاپ شده است. وقایعاتفاقیهنویس میگوید من داستانی که وقایع اتفاقیه نباشد سراغ ندارم. شما چه اسمی برای واقعهای که اتفاق میافتد پیشنهاد میکنید؟ وقایع اتفاقیهنویس میگوید من هیچ داستانی که اتفاقی توش نیفتد سراغ ندارم. وقایع اتفاقیه داستان است و داستاننویس کار دیگری ...
سفر کسرا
هر چه قطار به خود شهر نزدیک تر می شد مه غلیظ تر می شد. اولین روشنایی ها که از مشرق دمید قطار از میان جلگه ی وسیعی می گذشت و تا چشم کار می کرد مزرعه بود - مزرعه های مرز بندی شده و منظم ـ و انتهای مزرعه پیدا نبود مه بود یا تاریکی .