مجموعه داستان داخلی

قسمت دیگران و داستان‌های دیگر

در نامه، عزیز به زنش سفارش کرده بود به فکر تحصیل بچه‌ها باشد و کاری بکند که مدرک دست و حسابی بگیرند و مثل پدرشان مجبور نباشند برای پولدار شدن ریسک کنند، روی کار آزاد نمی‌شد حساب کرد. و از طرفی، اگر آدم می خواست خوب زندگی کند با حقوق کارمندی نمی‌شد و باید تن به خطر می‌داد، عزیز بار‌ها به خاطر این مطلب به زندان افتاده بود و بار‌ها به همه چیز رسیده بود و ناگهان به هیچ سقوط کرده بود.

مرکز
9789643058166
۱۳۸۴
۱۶۰ صفحه
۹۲۲ مشاهده
۰ نقل قول
جعفر مدرس صادقی
صفحه نویسنده جعفر مدرس صادقی
۲۳ رمان (Jafar Modarres-Sadeqi)
دیگر رمان‌های جعفر مدرس صادقی
بیژن و منیژه
بیژن و منیژه فردا صبح به دیدار پدرم خواهم رفت. فردا روز سوم فروردین است و هر سال در چنین روز مبارکی پدرم بار عام می دهد تا همه‌ اقوام و دوستان دور و نزدیک به دیدنش بروند و سال نو را به او تبریک بگویند و من هم یکی از همه. با لباس نو و کت و شلوار و کراوات، نه با ...
آب و خاک
آب و خاک مرد دوربین به دست از او خواهش کرد بیاید روی ایوان بگیرند و بعد خواهش کرد بروند توی ساختمان.... یک سالن خیلی بزرگ با سقف خیلی بلند... نیمی از سالن به این بزرگی صحنه نمایش بود و نیمه دیگر جای تماشاچی‌ها. صحنه نمایش را برای نمایشی که قرار بود به زودی اجرا شود آماده می‌کردند و تخته‌ها و صندلی‌های شکسته ...
روزنامه‌نویس
روزنامه‌نویس تو اصلن دلت نمی‌خواست منو اینجا ببینی، تو اصلن دلت نمی‌خواست منو هیج‌جا ببینی. فقط دلت می‌خواست منو توی محله خودمون ببینی. فقط عصرها بریم باهم قدم بزنیم و گاهی وقت‌ها هم برای تو سرمقاله بنویسم. سر مقاله‌ها را هم که دیگه خودت می‌نویسی. تو فقط دلت می‌خواست من همیشه فقط 1 همسایه باشم، دلت می‌خواست که توی سایه ...
کنار دریا مرخصی و آزادی
کنار دریا مرخصی و آزادی
خاطرات اردیبهشت
خاطرات اردیبهشت تلفن‌ها را خانم جواب می‌دهد. من می‌نویسم و پاره می‌کنم، می‌نویسم و پاره می‌کنم. وسواس شدید دارم. هر چی که می‌نویسم به نظرم درست نیست. مال این است که دیر شروع کرده‌ام؟ مال این است که می‌ترسم؟ مال این است که نمی‌دانم می‌خواهم چی بنویسم؟ فقط می‌نویسم تا به خودم ثابت کنم که هنوز نمرده‌ام... اما چرا هی پاره می‌کنم؟ ...
مشاهده تمام رمان های جعفر مدرس صادقی
مجموعه‌ها