بیژن و منیژه
فردا صبح به دیدار پدرم خواهم رفت. فردا روز سوم فروردین است و هر سال در چنین روز مبارکی پدرم بار عام می دهد تا همه اقوام و دوستان دور و نزدیک به دیدنش بروند و سال نو را به او تبریک بگویند و من هم یکی از همه. با لباس نو و کت و شلوار و کراوات، نه با ...
آن طرف خیابان
آن طرف خیابان، درست رو به روی پنجره، یک نفر تکیه داده است به درخت و زل زده است به پنجره... سیگاری گذاشته است گوشه لبش و حالا دارد کبریت میزند. چند تا کبریت میکشد که یکی یکی توی باد خاموش میشوند. دستهاش را دور کبریت حلقه میکند و تکانی به خودش میدهد تا پشتش به باد باشد...
خاطرات اردیبهشت
تلفنها را خانم جواب میدهد. من مینویسم و پاره میکنم، مینویسم و پاره میکنم. وسواس شدید دارم. هر چی که مینویسم به نظرم درست نیست. مال این است که دیر شروع کردهام؟ مال این است که میترسم؟ مال این است که نمیدانم میخواهم چی بنویسم؟ فقط مینویسم تا به خودم ثابت کنم که هنوز نمردهام... اما چرا هی پاره میکنم؟ ...
گاوخونی (1 داستان)
دیک دیویس، شاعر و نویسندهی انگلیسی و استاد ادبیات فارسی در دانشگاه اوهایو در کلمبوس، در مقدمهای بر ترجمهی انگلیسی کتاب " گاو خونی" مینویسد:
رمان " گاو خونی" در نظر اول داستان ساده و روانی است که به شیوهی آشنای انواع مشابه غربی روایت شده، اما سبک موجز و روان نویسنده همانقدر که به تاثیرپذیری او از ادبیات غرب مربوط ...
قسمت دیگران و داستانهای دیگر
در نامه، عزیز به زنش سفارش کرده بود به فکر تحصیل بچهها باشد و کاری بکند که مدرک دست و حسابی بگیرند و مثل پدرشان مجبور نباشند برای پولدار شدن ریسک کنند، روی کار آزاد نمیشد حساب کرد. و از طرفی، اگر آدم می خواست خوب زندگی کند با حقوق کارمندی نمیشد و باید تن به خطر میداد، عزیز بارها ...