نوشیدن مه در باغ نارنج
... مگر برای تو، این زن کبیر، هر سال در شب بیست و سوم رمضان مهمانی شبانه نمیدهد و فرشتگان را فوجفوج پایین نمیکشد تا ببینید کی چگونه زندگیای میخواهد برای امسالش؟ بدهیدش. بدهیدش. کاش میدانستی همه دوشیزگان تنسفید چشمسیاه بهشتی را همین نفس کلی با بردمیدن در شبهای مهمانیهاش ساخته و پیرهنهایی از ابریشم سبز در آن رختکنهای نورانی ...
سمت کالسکه
«سمت کالسکه «رمان - دیوانه» است و ستایشی است از ادبیات داستانی روسیه در قرن نوزدهم از آنرو که فرهنگی میانه، همانقدر شرقی که غربی، بر آن چیره بوده است. «کالسکه» صندوقی است که حال و هوای شهری روسیه در آن حبس شده. ماجرا در تبریز معاصر میگذرد، به حکم این که دروازهی روسیه و اروپا بوده است به ایران ...
جمجمهات را قرض بده برادر
کتاب را توی دستش سبک سنگین کرد گفت «یادت هست یک جا فرموده بود در آستانه حمله جمجمهها را به خدا قرض دهید و به دشمن بزنید؟ اگر خوب قرض بدهی، گلوله هم که بخوری دردت نمیآید. حتا به گمانم متوجه هم نمیشوی. مثل یغلاوی که به همرزمت امانت دادی و گلولهای سوراخش کرد...»
سوگواری برای شوالیهها
برای دیدن آن چه در پیشارو بود ناچار خم شدم تا قامترس سگها و از میان مه پاره شده کاشفی سیاستمدار را دیدم که تا سینه در آب فرو رفته بود و با یک مرد دیگر که آرنجش را بر یک کنده شناور تکیه داده بود صحبت میکرد. این دیگر چه خرق عادتی بود. در این سرما در این برکه ...