رمان ایرانی

خیالات

پژوی مشکی رنگ از مقابلش گذشت و جلوتر توقف کرد، بعد بلافاصله دنده عقب گرفت و جلو شهلا ایستاد. راننده شیشه را پایین داد. بلند گفت:«بیایید بالا می‌رسونمتون.» شهلا هنوز راننده را ندیده بود. بی‌اعتنا گفت:«خیلی ممنون. منتظرم تاکسی بیاد. شما بفرمایین.» دور نیست؛ اتفاقی غریب نیست؛ خیالات در همین نزدیکی است؛ روزمره‌ای است که آرام آرام مسخ می‌کند؛ می‌رود، می‌آید و عادی جلوه می‌کند.

ققنوس
9789643115395
۱۳۸۳
۱۲۸ صفحه
۳۴۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مرتضی کربلایی‌لو
مفیدآقا
مفیدآقا
نوشیدن مه در باغ نارنج
نوشیدن مه در باغ نارنج ... مگر برای تو، این زن کبیر، هر سال در شب بیست و سوم رمضان مهمانی شبانه نمی‌دهد و فرشتگان را فوج‌فوج پایین نمی‌کشد تا ببینید کی چگونه زندگی‌ای می‌خواهد برای امسالش؟‌ بدهیدش. بدهیدش. کاش می‌دانستی همه دوشیزگان تن‌سفید چشم‌سیاه بهشتی را همین نفس کلی با بردمیدن در شب‌های مهمانی‌هاش ساخته و پیرهن‌هایی از ابریشم سبز در آن رخت‌کن‌های نورانی ...
من مجردم خانوم
من مجردم خانوم در یکی از اتاق‌ها بسته بود. آن را باز کرد و بی‌آن که تو برود گردن کشید و داخلش را دید. در را بست و به آن یکی رفت. چشمش به تشک و متکای دو نفره‌ای که روی زمین پهن بود افتاد. گودی به جا مانده از دو نفری که رویش خوابیده بودند هنوز دست‌نخورده مانده بود. مینا نزدیک در ...
چهره برافروخته
چهره برافروخته عزیزه دیرتر از همه وارد اتاق روشن از آفتاب شد. نه به حاتم نگاه کرد و نه به دو پسر. انگار با همه غریبه بود، هر چند این غریبگی در چشم آدم جا افتاده‌ای مثل حاتم طلیعه صمیمیت‌های ناگهانی بود آینه کوچک گردش را به کف دست چسبانده بود. فرهاد و بیش از فرهاد حسن با چشم‌های گشاد شده نگاهش ...
سمت کالسکه
سمت کالسکه «سمت کالسکه «رمان - دیوانه» است و ستایشی است از ادبیات داستانی روسیه در قرن نوزدهم از آن‌رو که فرهنگی میانه، همان‌قدر شرقی که غربی، بر آن چیره بوده است. «کالسکه» صندوقی است که حال و هوای شهری روسیه در آن حبس شده. ماجرا در تبریز معاصر می‌گذرد، به حکم این که دروازه‌ی روسیه و اروپا بوده است به ایران ...
مشاهده تمام رمان های مرتضی کربلایی‌لو
مجموعه‌ها