رمان ایرانی

تولد دوباره 1 عشق

سارا از این همه تمجید پاک‌نژاد خوشحال به نظر می‌رسید، گفت: خواهش می‌کنم، از بابت ناهار هم متشکرم. اگر اجازه دهید من مرخص شم و با خداحافظی از اتاق بیرون آمد. از خانم زندی و آقای کمالی خداحافظی کرد. بیرون شرکت هوا خیلی سرد بود. اما تنها چیزی که اهمیت نداشت سردی هوا بود. قدم زنان تا سر خیابان رفت و دائم به این فکر اولین روز کاری خود بود. از کارش راضی است. و امیدوار بود که این رضایت ادامه پیدا کند.

پرسمان
9789642835492
۱۳۸۸
۴۷۲ صفحه
۴۶۲ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده عفت قنبری
۶ رمان BG: Иван Вазов
دیگر رمان‌های عفت قنبری
طلوع گذشته
طلوع گذشته سلام بر کسی که مثل نسیم بر من وزید و از من گذشت. در صفحه‌های تقویم، روزی به نام روز مبادا نیست. آن روز هرچه هست، روزی شبیه امروز، روزی شبیه فردا، روزی درست مثل همین روزهای ماست! اما کسی چه می‌داند؟ شاید امروز هم روز مبادا باشد... وقتی تو نیستی، نه هست‌های من چونان که بایدند نه بایدها!
کوچ پرستوها
کوچ پرستوها آن‌قدر حس عشق به او عمیق بود که نمی‌توانستم از او کینه‌ای به دل بگیرم. با تمام بدی‌هایی که در حق من کرد و عشق و علاقه من و حتی خودش را نادیده گرفت و رفت ولی هنوز دیوانه‌وار دوستش دارم و جدایی باعث کوچک‌ترین سردی در علاقه من نشد.
عشق جای دیگری‌ست
عشق جای دیگری‌ست علی تغییر حالش را می‌دید اما نمی دانست چرا آن همه اضطراب دارد. در حالی که سعی داشت نفس به شماره افتاده‌اش را کنترل کند گفت: علی می‌تونیم با هم باشیم؟ چشمان علی گشاد شد و با تعجب کمی تن صدایش را بالا برد: هیچ معلومه چی می‌گی! تو عقلت را از دست دادی. کمی خودش را جمع کرد و ...
نارین
نارین نسیم خنک پاییزی آن هم در غروب صورتش را نوازش می‌داد. به نیمکت تکیه داد و در حالی که به برگ‌های رنگارنگ پاییزی روی درختان نگاه می‌کرد با تبسم برای لحظاتی چشم‌ها را بست. فرخ با حس شیرینی فقط او را نگاه می‌کرد. عاشقانه دوستش داشت و حالا که از مکنونات قلبی او هم مطلع شده بود شادی‌اش با هیچ ...
مشاهده تمام رمان های عفت قنبری
مجموعه‌ها