مجموعه داستان خارجی

19 پرچم

چهار روز پیش، پانزدهمین پرچم را بر فراز پانزدهمین قبر برافراشتیم. سه روز قبل، تمام ذخیره غذایی‌مان در انبار سوخت، دو روز است نخوابیده‌ام. سرمان به شدت درد می‌کند. دیروز سه نفر از دیگر دوستانمان در بمباران جان سپردند و سه پرچم دیگر...

امیرکبیر
9789640012666
۱۳۸۸
۱۲۰ صفحه
۱۱۱۲ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
زخم نامرئی (21 داستان از 21 نویسنده) مجموعه داستان
زخم نامرئی (21 داستان از 21 نویسنده) مجموعه داستان زخم نامرئی، مجموعه داستان‌هایی از نویسنده‌های زنده و درگذشته جهان امروز است که در ژانرهای مختلف دست به قلم برده‌اند و به نگارش داستان کوتاه دست زده‌اند. داستان‌های این مجموعه هر کدام رویکردی متفاوت نسبت به داستان‌های کل مجموعه است. بدین طریق که خواننده در این کتاب،‌ بیست و یک داستان در فضاهای گوناگون می‌خواند و با شیوه‌ها و ...
مجموعه نام‌آوران تاریخ جهان (9 جلدی) با قاب
مجموعه نام‌آوران تاریخ جهان (9 جلدی) با قاب چگونه کودکی معمولی از روستایی در اتریش تبدیل به دیکتاتوری شد که آلمان را به یک جنگ خونین جهانی کشاند؟ مسیر رسیدن هیتلر به قدرت را نگاه کنید، تا ببینید چگونه اراده قوی او به نابودی منجر شد. این کتاب با کمک یواکیم وست اسیر جنگی و یکی از رهبران حکومت هیتلر نوشته شده است. او کسی است که از ...
بعضی زن‌ها
بعضی زن‌ها آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
مردی که کشتمش (گزیده داستان‌های کوتاه آمریکا)
مردی که کشتمش (گزیده داستان‌های کوتاه آمریکا) فکش توی گلویش بود، لب دندان‌های بالایی‌اش نمانده بود. یک چشمش بسته بود. چشم دیگرش سوراخی مثل ستاره داشت. ابروهایش به ظرافت قوس ابروی زنانه می‌مانست. بینی‌اش آسیب ندیده بود. مختصر اشکی دم لاله‌ی یک گوشش به چشم می خورد. موهای مشکی‌اش به عقب شانه شده بود. پیشانی‌اش چروک مختصری داشت، ناخن‌هایش مرتب بود. بر پوست گونه‌ی چپش جای سه ...
داستان‌های کوتاه از ادبیات جهان
داستان‌های کوتاه از ادبیات جهان ناگهان مرد از همان‌جا که نشسته بود گفت: به نظر نمی‌رسد که قصه‌گوی موفقی باشید. عمه بعد از این حمله لفظی غیرمنتظره حالت تدافعی به خود گرفت و با لحنی جدی گفت: خیلی سخت است قصه‌ای به بچه‌ها بگوییم که هم آن را بفهمند و هم دوست داشته باشند. مرد گفت: من با شما موفق نیستم. عمه با حاضر جوابی ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها