شاه دیگر تاب نیاورد:
کانگورو دیگر چه بوزینهای است؟!
دلقک پوزخندی زد و عرض کرد:
قربان، بوزینه نیست،
حیوانی است که بچهاش را همیشه در کیسهاش حمل میکند.
شاه از کوره در رفت و فریاد کشید:
جلاد!
ماهی گربه را خورد (داستانهای طنزآمیز برای کودکان ریشدار)
کتاب حاضر مجموعهای است از داستانهای طنزآمیز.
اما طنز چیست؟ طنز هنری است ظریف و کم و بیش استثنایی. اگر به اندازه کافی جدی گرفته نشود، به اثری مضحک و «نخنما»، و اگر بیش از حد جدی گرفته شود، به هجو تبدیل میشود. بر خلاف لطیفه، طنز زمینهای ذهنی دارد، اما ذهن طنزپرداز ذهنی است در بند طغیانگر؛ و شگفتا، وسیلهای ...
کلاغها شلیته پوشیدهاند
در شهر کلاغها شلیته پوشیدهاند.
سارها فینه بر سر دارند.
و زاغچهها، لباده بر تن.
در شهر سروها با عصا راه میروند.
و بیدهای مجنون خمیده و خاموش.
در شهر همگان نقاب بر چهره دارند،
اما مردی نیز هست بیصورتک.
ناگاه از میان جمع فریاد دلقکی گوژپشت:
«نادان! به چه زل زدهای؟ برخیز!
باید چهرهات را تغییر دهی،
باید به ...
حق با شاخ نبات است
«زمانی که اروپا از خواب غفلت بیدار شد، شما چه میکردید؟»
«میگذاشتم ریشم بلند شود!»
«به چه منظوری؟»
«که بانوان حرمسرا با آن بازی کنند؟»
«آیاا از اعمالتان پشیمان نیستید؟»
«من که گناهی نکردهام.»
رویاهای ما به دو شکل ظاهر میشوند: یکی در خواب، یعنی در جایی که نمیتوان عناصر آنها را بازشناخت، آنها را تنظیم کرد و به آنها ...
کارناوال در شهر بزرگ (گزینه اشعار)
به کوچه میخرامی، گلی در آستینت.
مگر چه گفته امروز دوباره فالبینت؟
به کوچه میخرامی چو عطر یاس در باغ،
بنفشه در یسارت، بنفشه در یمینت.
به کوچه میخرامی، خبر نداری افسوس.
چه چشمها که در راه نشسته در کمینت.
چه جویبار نرمیست میان کوچهساران.
نگاه دلفریبت، سکوت دلنشینت....