رمان ایرانی

امانت عشق

... از چیزی که می‌شنیدم حیرت کرده بودم او... آبرو؟ نخستین بار در عمرم سیلی به این محکمی می‌خوردم. البته در مقابل حماقتی که در ازدواج با او انجام داده بودم این سیلی چیز زیادی نبود. با همان یک سیلی ترسم از بین رفته بود و نفرت از او به من شهامت می‌داد. با خشم فریاد زدم: «هرزه، ولگرد آشغال... تو و آبرو. تنها چیزی که از آن بویی نبرده‌ای غیرت و مردانگی است...» نگذاشت حرفم تمام شود و با پشت دست به طرف دهانم نشانه رفت ولی ضربه‌اش آرام بود. ولی همان ضربه آرام باعث شد، شوری خون را در دهانم احساس کنم...

البرز
9789644422805
۱۳۹۰
۴۲۸ صفحه
۴۶۰۸ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده فریده شجاعی
۱۲ رمان Farideh Shojaee
دیگر رمان‌های فریده شجاعی
زیر سایه بخت
زیر سایه بخت زندگی آیا درون سایه‌هامان رنگ می‌گیرد، یا که ما خود سایه‌های سایه‌های خویشتن هستیم...
پدر
پدر چند شب متوالی بود که خواب از چشمانم گریخته بود. بیماری پدرم و خبر بستری شدن پسرم مزید بر علت شده بود. به این فکر می‌کردم چه پدری هستم که نمی‌توانم هر وقت دلم خواست به دیدن بچه‌هایم بروم. چه کسی باورش می‌شد که چنین زندگی را از من دزیده‌ باشند. درد از دست دادن خانه و ماشین آنچنان برایم ...
مهر باران
مهر باران با آرامشی دلچسب سرم را به دسته مبل تکیه دادم و چشمانم را بستم و به این جمله زیبا فکر کردم، آخر همه چیز خوب و زیباست پس اگر چیزی خوب نیست یعنی اینکه... هنوز آخرش نیست.
آخرین رقص برگ
آخرین رقص برگ زندگی ما هم همینه، هنوز فصل ریزش برگ نیست، اما دیر یا زود از راه می‌رسه. بعضی از برگ‌ها زرد نشده از اصلشون جدا می‌شن، بعضی‌ها هم تا آخرین روزهای پاییز به درخت می‌چسبن تا بارون به جبر اونا رو از تنه جدا کنه. وقتی بخوای در این مورد خوب تعمق کنی متوجه میشی هر دو راهشون یکیه، یعنی ...
روزهای بی‌خاطره
روزهای بی‌خاطره من درس زندگی را نه در کلاس‌های مدرسه که در کوران مشکلات آموخته‌ام جایی که نمره قبولی‌اش آسان نیست. این رسم بزرگ شدن است...
مشاهده تمام رمان های فریده شجاعی
مجموعه‌ها