رمان ایرانی

دنیای کوچک لیلا

چشمان تب‌دارش را به صورت زیبای همسرش دوخت: لیلا تو عشق بی‌کرانه‌ای هستی که همه عمر دنبالش بودم، حتی همون روزها که تو منجلاب نفرت دست و پا می‌‌زدم. اون روزها از اعتراف می‌ترسیدم ولی واقعیت این بود که با همه وجود خواستار عشقی پاک بودم و تو...

علی
9789641930747
۱۳۸۹
۵۰۴ صفحه
۲۵۳۵ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های مرضیه قنبری
دلیل بودنم
دلیل بودنم بودن با بهرام خوب بود، چنان آرامشی نصیب من می‌کرد که کمتر در خودم سراغ داشتم. اینکه تنها در ماشین مرد غریبه‌ای نشسته بودم باید ناراحتم می‌کرد، اما در مورد او این‌طور نبود. حسی را که در همان مدت‌زمان کوتاه به بهرام پیدا کرده بودم هیچ‌وقت حتی نسبت به کیارش که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم هم نداشتم ...
تمام من
تمام من صدای خنده‌هایی که از طبقه بالا به گوشش می‌رسید، اعصاب و روانش را به بازی گرفته بود که شبیه مار زخم‌خورده دور خودش می‌پیچید. لحظه‌ای به سرش زد همان وقت به خانه اردلان برود، یقه آن جوانکی را که به هوای آرام دل و جانش پا به این ساختمان گذاشته، بگیرد و تمام خشمش را بر سر او آوار کند! ...
سکوت بی‌کسی
سکوت بی‌کسی دلم برای تمام روزهای با هم بودنمان تنگه گل من، هنوز هم باور از دست دادنت مشکله. دوستت دارم ای آرامش جان من، هر چند هر زمان که خواستم آنرا بر لب جاری کنم تقدیر مانعی شد بر سر راه تمام نگفته‌هایم. تو را به آسمان عشق او می‌سپارم که همانند من عاشق است.
بازم کنارتم
بازم کنارتم دلخور و عصبی به سمت در گام برداشت و هنوز دستش به دستگیره نرسیده بود که نیلوفر آستینش را کشید: صبر کن. سهیل ایستاد، بی‌‌آنکه برگردد، صدای پر از خواهش نیلوفر به گوش جانش پر شد: نمی‌خوام اینطوری از هم جدا بشیم، با این همه دلخوری! می‌خوام خاطره آخرین دیدارمون برای هر دومون خوشایند باشه. هیچ‌وقت هیچ مردی رو اندازه تو دوست ...
مشاهده تمام رمان های مرضیه قنبری
مجموعه‌ها