ماجرای آدم و حوایی جدید است در فاصله زمانی بسیار با هبوط آدم. مرد ایزاک نام دارد و زن اینگر. در اطراف آنها انواع رفتاری که بتوان برشمرد یافت میشود. ولی ایزاک مردی نیست که از راه مطلوب خود انحراف یابد. عشق به زمین و طبیعت به او برجستگی خاصی میدهد و گنج نهفته در زیرزمین- معدنهایی که در زمینهایش کشف میشوند- او را اغوا نمیکند. آرمان او دایر کردن زمینهای بایر است و آنچه هامسون در ماجرای او توصیف میکند خواستههای قلبی او است: کنار آمدن با طبیعت و گریز از آنچه انسان را از طبیعت و زمین دور میکند.