مجموعه داستان خارجی

فرشته‌ها

گفت: من فرشته‌ام! قاضی پرسید: بال‌هایت کو؟ گفت بال‌هایم را بریده‌اند! قاضی باور نکرد. نیشخند زد و او را به جرم نداشت کارت شناسایی به حبس محکوم کرد. وقتی می‌خواستند به دست‌هایش دست‌بند بزنند، ناگهان چند فرشته از پنجره آمدند و او را با خود بردند. ساعتی بعد قاضی در کتاب‌های قانون دنبال ماده‌ای می‌گشت که مربوط به تعقیب مجرم در آسمان باشد.

مشکی
9789648765014
۱۳۸۸
۳۲ صفحه
۲۶۳۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رسول یونان
گزارشی از پنجره‌های نیمه شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان)
گزارشی از پنجره‌های نیمه شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان) شعر او روانی خاص دارد؛ بین کلمه‌ها و جمله‌هایش گفتگویی فعال در جریان است، اما آنچه به این روانی جان می‌بخشد نه ادبیت موجود بلکه جهانی است که پشت شعرش شکل می‌گیرد. شعرش شعری جاندار و سیال است و فقط جیدمان کلمات نیست که مخاطب از کنارش به راحتی بگذرد. آرام و بی‌سر و صدا آمدم. سایه‌ای بودم قائم به ...
کلبه‌ای در مزرعه برفی
کلبه‌ای در مزرعه برفی بهزاد دو پایش را در یک کفش کرد و گفت: «می‌خواهم با او ازدواج کنم.» وقتی گفتیم سونیا اصلا وجود ندارد باور نکرد. با او جر و بحث نکردیم، گفتیم بالاخره متوجه می‌شود خودش را سر کار گذاشته است. اما کار بیخ پیدا کرد. یک روز بهزاد برای‌مان کارت عروسی فرستاد و ما دهان‌مان از تعجب باز ماند...
گزارشی از پنجره‌های نیمه‌شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان)
گزارشی از پنجره‌های نیمه‌شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان) شعر او روانی خاص دارد؛ بین کلمه‌ها و جمله‌هایش گفتگویی فعال در جریان است، اما آنچه به این روانی جان می‌بخشد نه ادبیت موجود بلکه جهانی است که پشت شعرش شکل می‌گیرد. شعرش شعری جاندار و سیال است و فقط جیدمان کلمات نیست که مخاطب از کنارش به راحتی بگذرد. آرام و بی‌سر و صدا آمدم. سایه‌ای بودم قائم به ...
بخشکی شانس (داستان‌های مینی‌مال رسول یونان)
بخشکی شانس (داستان‌های مینی‌مال رسول یونان) مردی که دیر به خانه می‌رفت از ترس زنش از دیوار خانه بالا رفت و خود را به پشت بام رساند. از آن جا خود را از راه کولر به انباری سر داد. انباری را مرتب کرد و بعد با دلایلی قانع‌کننده از پله‌ها بالا رفت، اما زنش در خانه نبود.
مشاهده تمام رمان های رسول یونان
مجموعه‌ها