مجموعه داستان داخلی

دیر کردی ما شام را خوردیم

تصمیم گرفته بود با کسی کاری نداشته باشد تا کسی هم مزاحم او نشود. تن به گفت و گو نمی‌داد. در دنیای خودش زندگی می‌کرد. با این همه، آدم‌های فضول دست‌بردار نبودند. گاه و بی‌گاه متلک بارش می‌کردند که زبانش را گربه‌ها خورده‌اند. ما می‌دانستیم یک روز سرانجام طاقتش طاق می‌شود و با صدای بلند جواب همه را می‌دهد، اما کی؟ این را نمی‌دانستیم. آدم‌هایی که سکوت می‌کنند یک روز فریاد می‌کشند، از جلد خود بیرون می‌آیند و کس دیگری می‌شوند، کسی وحشتناک و غمگین، و آن‌وقت دیگر کنترل‌شان از دست خارج می‌شود. نباید سربه سرشان گذاشت.

نیماژ
9786003672130
۱۳۹۵
۱۰۴ صفحه
۴۶۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رسول یونان
فرشته‌ها
فرشته‌ها گفت: من فرشته‌ام! قاضی پرسید: بال‌هایت کو؟ گفت بال‌هایم را بریده‌اند! قاضی باور نکرد. نیشخند زد و او را به جرم نداشت کارت شناسایی به حبس محکوم کرد. وقتی می‌خواستند به دست‌هایش دست‌بند بزنند، ناگهان چند فرشته از پنجره آمدند و او را با خود بردند. ساعتی بعد قاضی در کتاب‌های قانون دنبال ماده‌ای می‌گشت که مربوط به تعقیب مجرم در آسمان باشد.
گزارشی از پنجره‌های نیمه شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان)
گزارشی از پنجره‌های نیمه شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان) شعر او روانی خاص دارد؛ بین کلمه‌ها و جمله‌هایش گفتگویی فعال در جریان است، اما آنچه به این روانی جان می‌بخشد نه ادبیت موجود بلکه جهانی است که پشت شعرش شکل می‌گیرد. شعرش شعری جاندار و سیال است و فقط جیدمان کلمات نیست که مخاطب از کنارش به راحتی بگذرد. آرام و بی‌سر و صدا آمدم. سایه‌ای بودم قائم به ...
گندم‌زار دور آوازی عاشقانه برای مرگ قطاری در برف
گندم‌زار دور آوازی عاشقانه برای مرگ قطاری در برف الیاس:... به نظر من، رفتن تو دلیل داره و اون اینه که تو گناه کردی و فرار می‌کنی. نینا: (بلند می‌شود و چمدانی می‌آورد تا لباس‌ها و وسایل شخصی‌اش را جمع کند) و تنها گناهکاران فرار می‌کنن تو می‌خوای اینو بگی، نه؟ الیاس: آره نینا: اما زندانیا هم همین کارو می‌کنن.
همه به هم شب به خیر گفتند اما کسی نخوابید
همه به هم شب به خیر گفتند اما کسی نخوابید «تویی دانیال؟» نگذاشت حالش را بپرسم زود با صدای خفه گفت: «منو به اسم خودم صدا نزن. سگا به اسم من حساس‌ان. اگه اسممو بشنون می‌ریزن رو سرم تیکه پاره‌م می‌کنن.» گفتم: «نترس اینجا هیچ سگی نیس.» به اطراف نگاهی انداخت و همان‌طور آهسته ادامه داد: «تو سگا رو خوب نمی‌شناسی. اونا همه‌جا هستن، فقط دیده نمی‌شن یهو پیداشون می‌شه. ...
احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد
احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد زن اگر بخواهد برود می‌رود، حتا اگر از آسمان سنگ ببارد چه برسد به باد و برف. زن‌هایی که در باد و برف به راه نمی‌افتند قصد رفتن ندارند وگرنه خیلی از آن‌ها در چنین هواهایی به راه افتاده‌اند. آن‌ها وقتی می‌روند از هیچ ‌چیز نمی‌ترسند؛ حتا از مرگ؛ و اثبات این حرف‌ها خلیی سخت نیست. برای نمونه می‌توان گفت ...
مشاهده تمام رمان های رسول یونان
مجموعه‌ها