از مرد غریبه جز سایهاش چیزی دیده نمیشود، ولی مگی میتواند از پشت پنجره هالهای از چهره مرد را ببیند. این غریبه کیست که گرد انگشت صدایش میزنند؟ کاپریکورن و جادوزبان چه نقشهای دارند؟ مگی که عاشق کتاب و کتابخوانی است، جواب این پرسشها را در یک کتاب پیدا میکند، اما خب که چی؟!