... سال 1353، حزب واحد رستاخیز تشکیل شده و دیکتاتوری اوج گرفته است. شاهنشاه متوجه میشود که انگلستان قصد کودتا دارد، بنابراین او با راهنمایی شخصی حیرتانگیز و با قالیچه جادو به کرمان میرود تا با لباس مبدل و مانند شاهعباس، خود از نزدیک با مردم مرتبط شود و دشمنانش را شناسایی کند. دیکتاتور در کرمان به میان طبقات و قشرهای پایین جامعه میرود و هیچکس نمیداند که او شاهنشاه و بالاترین مقام در قدرت یک سویه است و به این ترتیب طنز موقعیت ایجاد میشود. داستان در 2 قلمرو، اساطیر، قصهها و باورهای رایج در فرهنگ مردم و در عین حال در قلمرو واقعیتهای تلخ و مسخکننده اتفاق میافتد و از این زاویه و منظر، رئالیسم جادویی با بینش و بیان طنز محسوب میشود.