رمان ایرانی

شاهنشاه در کوچه دل‌گشا (وقایع‌نگاری و ایضا سیاه‌بازی با همکاری جعفر کمال‌الدینی مولانا عبید زاکانی)

... سال 1353، حزب واحد رستاخیز تشکیل شده و دیکتاتوری اوج گرفته است. شاهنشاه متوجه می‌شود که انگلستان قصد کودتا دارد، بنابراین او با راهنمایی شخصی حیرت‌‌انگیز و با قالیچه جادو به کرمان می‌رود تا با لباس مبدل و مانند شاه‌عباس، خود از نزدیک با مردم مرتبط شود و دشمنانش را شناسایی کند. دیکتاتور در کرمان به میان طبقات و قشرهای پایین جامعه می‌رود و هیچ‌کس نمی‌داند که او شاهنشاه و بالاترین مقام در قدرت یک سویه است و به این ترتیب طنز موقعیت ایجاد می‌شود. داستان در 2 قلمرو، اساطیر، قصه‌ها و باورهای رایج در فرهنگ مردم و در عین حال در قلمرو واقعیت‌های تلخ و مسخ‌کننده اتفاق می‌افتد و از این زاویه و منظر، رئالیسم جادویی با بینش و بیان طنز محسوب می‌شود.

سوره مهر
9789645068446
۱۳۸۸
۵۵۲ صفحه
۲۷۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمدعلی علومی
پریباد
پریباد پیر ویس ماجراهایی حیرت‌انگیز از شهر پریباد حکایت کرد. ماجراهای عجیب و غریب تعریف کرد که آن‌ها را از پدرش و او از پدر خود و او نیز از پدر خود یعنی مهرک، پسر میرزا فرجاد شنیده بود. خانمش هم هرچه را درباره پریباد و مردمش و ماجراهای شهر از پدر و مادر و پدربزرگ‌هایش شنیده بود، بدون مضایقه برایمان ...
جناب آقای دیو
جناب آقای دیو من راوی ماجرای عجیب و غریبی هستم که در سال هزار و سیصد و... بله، درست در سال هزار و سیصد و ... حالا چند سال این‌ور و آن‌ور چه فرقی می‌کند؟ راستش آنچه می‌خوانید، حتی داستان در معنای کلاسیک و شناخته‌شده‌اش نیست که بقیه داستان‌های رئال یا به قول معروف مثل بچه آدم سر و ته داشته باشد و ...
داستان‌های غریب مردمان عادی (مجموعه داستان‌های کوتاه و به هم پیوسته)
داستان‌های غریب مردمان عادی (مجموعه داستان‌های کوتاه و به هم پیوسته) دید قمر راه افتاده، دارد تاتی‌تاتی می‌رود به طرف خمره آب... آبخوری را پر کرد. نوشید. همان‌وقت بلبلی آمد، پرید دور و بر قمر و او آبخوری گرفت جلوش، بلبل آب نوشید و بنا کرد به آواز خواندن. حالا! عجیب است! رفته بود روی شانه لاغر قمر نشسته بود و چهچهه، آواز می‌خواند. بلند، یک‌نفس، دلنشین، همه مات ماندند. ساکت ...
سوگ مغان
سوگ مغان درویش معرکه‌گیر، از درز کشو نیم‌نگاهی به داخل جعبه انداخت. تند پس رفت. با چشم‌هایی گشاد و با صدایی لرزان گفت: وا مصیبتا که اژدرها عصبانی است. حالا یا دور از جماعت، یک آدم ناپاک و حرامی اینجاست و یا چه حسابی است که من نمی‌دانم؟ نمی‌بینید چطور جعبه را تکان می‌دهد. می‌خواهد بترکاندش. اگر به در بیاید واویلاست. همه ...
مشاهده تمام رمان های محمدعلی علومی
مجموعه‌ها