رمان ایرانی

کو، کو، کو...؟ نشسته‌ای در بالاخانه خانه اربابی آعظیم و گوش به نوای نزدیک و دور فاخته‌ای داری که از جایی که جایی نیست، جایی ناپیدا، از میان انبوه ویرانه‌ها شاید، غم‌انگیز و انگار غم‌افزا، مدام می‌خواند. آغظیم در سه کنج بالاخانه، چمباتمه زده است و ـ می‌بینی ـ که کز کرده در میان پالتویی گشاد، کاسه‌ای را کج روی شعله ملایم چراغ گرفته است و دارد مایعی غلیظ، تیل و سیاه را که پلق‌پلق می‌جوشد به هم می‌زند و با خود می‌موید، می‌موید مدام که ـ ای عزیزام هی، هی بابام ای، کجایید... کو، کو...؟

9789642280728
۱۳۹۰
۱۸۴ صفحه
۶۵۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمدعلی علومی
سوگ مغان
سوگ مغان درویش معرکه‌گیر، از درز کشو نیم‌نگاهی به داخل جعبه انداخت. تند پس رفت. با چشم‌هایی گشاد و با صدایی لرزان گفت: وا مصیبتا که اژدرها عصبانی است. حالا یا دور از جماعت، یک آدم ناپاک و حرامی اینجاست و یا چه حسابی است که من نمی‌دانم؟ نمی‌بینید چطور جعبه را تکان می‌دهد. می‌خواهد بترکاندش. اگر به در بیاید واویلاست. همه ...
پریباد
پریباد پیر ویس ماجراهایی حیرت‌انگیز از شهر پریباد حکایت کرد. ماجراهای عجیب و غریب تعریف کرد که آن‌ها را از پدرش و او از پدر خود و او نیز از پدر خود یعنی مهرک، پسر میرزا فرجاد شنیده بود. خانمش هم هرچه را درباره پریباد و مردمش و ماجراهای شهر از پدر و مادر و پدربزرگ‌هایش شنیده بود، بدون مضایقه برایمان ...
خانه کوچک
خانه کوچک امیر که از تغییرات جدید به شوق آمده بود با کمی خجالت از علی و منیژه پرسید: می‌شود خانه کوچکی داشته باشیم؟ بی‌تردید برای امیر، آن خانه کوچک، مامن و پناهگاه عاطفی زخمی او بود. در کنار منیژه، بی‌هیچ تردیدی، خانه کوچک، تبدیل به قصری رویایی می‌شد. چنان قصری که در هر گوشه و کنار آن، باغی از رویاها، باغی ...
جناب آقای دیو
جناب آقای دیو من راوی ماجرای عجیب و غریبی هستم که در سال هزار و سیصد و... بله، درست در سال هزار و سیصد و ... حالا چند سال این‌ور و آن‌ور چه فرقی می‌کند؟ راستش آنچه می‌خوانید، حتی داستان در معنای کلاسیک و شناخته‌شده‌اش نیست که بقیه داستان‌های رئال یا به قول معروف مثل بچه آدم سر و ته داشته باشد و ...
مشاهده تمام رمان های محمدعلی علومی
مجموعه‌ها