داستان حاجی مراد پس از مرگ تولستوی در سال 1912 منتشر شد، چون تولستوی نمیخواست در زمان حیات او انتشار یابد. موضوع داستان با عقاید و ایمان تولستوی مغایرت دارد. تولستوی مسالمت، گذشت و عطوفت را حلال مشکلات جوامع آدمی میدانست. باورش این بود که خشونت و خونریزی، در هر شرایطی که باشد، گرهی را نخواهد گشود. با خونریزی و کشتن به هر نام و عنوان ـ مجازات، قصاص، شهادت، حفظ نظم و قانون یا انتقام ـ مخالف بود. داستان حاجی مراد درباره زیبایی، عظمت، جذبه و ابهت شهادت است. میتوان گفت تولستوی که نگارندهای به شدت یکتاپرست بود، بر حسب اتفاق گذارش به بتخانهای میافتد و در آنجا با صنمی روبرو میشود که استادی و مهارت بینظیرش در صورتگری نمیگذارد که او از زیبایی صورت صنم در گذرد: داستان را نوشت ـ صورت را آفرید، اما اجازه نداد آن را نشر کنند ـ یا در نمایشگاه آثار او عرضه کنند.