۲۹ رمان
جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی-روحانی به دنیا آمد. وی پسر عموی آیتالله طالقانی بود . دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او که همواره خواهان و جویای حقیقت بود به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد.
دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ...
خسی در میقات
گویا سه بعد از نیمه شب جمه بود که وارد فرودگاه تهران شدیم. و من تا پنج خانه بودم. سرفهکنان و خسته و کوفته. و هنوز از در خانه در نیامدهام. حتی حمام نرفتهام. به رعایت زخم پا و ترس از سرما خوردن مجدد. و هوا هنوز سرد است. و بوی زمستان دارد. و من یا خوابم یا از دیدار ...
1 چاه و 2 چاله و مثلا شرح احوالات
این قلم از سال 1323 تا به حال دارد کار میکند. گاهی مرتب و گاهی نه به ترتیبی. گاهی به فشاری درونی و الزامی؛ و اغلب بنا به عادت. گاهی گول؛ ولی بیشتر موظف یا به گمان ادای وظیفهای. اما نه هرگز به قصد نان خوردن. آنکه صاحب این قلم است فکر کرده بود که هر چه پدرش از راه ...
زیارت
در این گزیده تلاش شده داستانهای کوتاه و مذهبی جلال جمعآوری گردد تا نشان داده شود مشهورترین داستانهای جلال آلاحمد، سوای زیباییهای خاص خود، دارای پشتوانههای مذهبی است و درون مایهها و بنمایههای اصلی این داستانها باورهای عمیق دینی است.
سنگی بر گوری
یکمرتبه دیدم با این بیتخم و ترکه ماندن ما کمکم شدهایم کدخدای ده. جوابگوی همه واقعیتها! حل کننده همه مشکلات. قاضی همه دعواهای خانوادگی. پدر و مادر همه یتیمها و مادرمردهها و ... گندهگوزی نکن. قرار شد بیخودنمایی و شهیدنمایی... و این جوری بود که به کلهام زد حالا که اینطور است چرا پدر همه این بچهها نباشی؟ این بچهها ...
قصههای جلال (گزیدهای از داستانهای کوتاه جلال آلاحمد) مجموعه داستان
صبح یک از روزهای دهه اول شهریور بیست بود. چیزی به ظهر نمانده بود. شهر زندگی معمولی خود را ادامه میداد. هیچچیز تازهای جز سربازان لخت و یکتا پیراهن، که چندین روز بود با یک پیت حلبی، میان شهر ولشان کرده بودند دیده نمیشد. سربازها هنوز به پیروی از یک عادت زورکی کورکورانه سه به سه و ردیف قدم بر ...