اسم من میناست
این رمان شرح وقایع روزانه زندگی دختر نه سالهای است که پدرش را در دوران کودکی از دست داده و همراه مادرش زندگی میکند. این کتاب که به شکل دفتر خاطرات نوشته شده مانند تک گویی درونی افکار، احساسات، رویاها و ترسهای اوست و شرح مشاهدات و سوالات مینا درباره شگفتیها و عجایب دنیای اطرافش با زبانی ساده و در ...
گل
غریبهای در شهر است؛ استفان رز.
پوستش سفید سفید و چشمهایش به یادماندنی است و بوی زنندهای دارد. پدر و مادر ندارد. رفیقی ندارد. آمده است تا با مری دیوانه زندگی کند.
دربارهاش حرفهای و شایعههای فراوانی برسر زبانهاست.
اما یک چیز حتما درست است؛ در موجودات زشتی که او با گل درست میکند، جادویی وجود دارد.
آیا دیوی و گئوردی باید از ...
وحشی
آن روز حس میکردم خودم درست درون داستان وحشی هستم، همانطور که وحشی درست درون من زندگی میکرد. اصلا حواسم به درس نبود. وانمود میکردم به درس گوش میدهم، وانمود میکردم دارم کارم را انجام میدهم اما به محض اینکه چشمم را میبستم، سر از جنگل درمیآوردم و او هم با من بود. انتهای غار او، کنار آتش بودم. از ...
آتشخوارها
ساحل کیلی. اینجا گوشهای کوچک از جهان است. برای دنیای بزرگ هیچ نیست. یک جای پرت، ساحلی زغال سنگی کنار دریایی زغال سنگی. میدانم اهمیت نداریم. شاید هیچ چیز اهمیت ندارد. هر اتفاقی بیفتد ستارهها همچنان میدرخشند و خورشید میدرخشد و دنیا در آن فضای تاریک و تهی همچنان میچرخد. اینجا من زندگی میکنم و آدمها و چیزهایی که دوستشان ...