من پیرترین و ناشناختهترین برنامهریز واتر گیت بودم، گمانم چیزی که باعث شد اینقدر غیرجذاب به نظر برسم این بود که قدرت و ثروت بسیار کمی برای از دست دادن داشتم. برنامهریزان، گردنکلفتهای مملکتی بودند. وقتی دستگیر شدم، مثل کسی بودم که روی یک سهپایه کوچک لب یک چشمه نشسته است. تنها کاری که میتوانستند با من بکنند این بود که پایههای سهپایه کوچکم را ببرند.