... پیرمرد که مبهوت افت و خیزهای آرام و منظم کلیدهای پیانوی خودنواز شده بود، گفت: «میبینی دکتر چهطور بالا و پایین میرن! انگار یه عاشق داره آهنگ مینوازه.» موزیک که به اندازه پنج سنت، خوشی نواخته بود، یکدفعه قطع شد. اما پیرمرد هنوز داشت فریاد میزد: «مو به تن آدم سیخ میشه دکتر. انگار یه روح پشت کلیدا نشسته و داره سفر دلش رو باز میکنه.»