رمان ایرانی

در چشم من طلوع کن

همه می‌پرسند: چگونه شناختی‌اش؟ و من می‌گویم: در سخت‌ترین شرایط، آن هنگام که به قول قدیمی‌‌ترها دنیا از من برگشته بود، او پناهم شد و پناهش دادم. امروز معنای آغازی دوباره را همراه با آن که نه تنها من بلکه تمامی مردم این سرزمین به او و مانند او می‌بالند، می‌فهمم. من ارزش لحظه‌ای را که با تو زندگی در چشم من طلوع کرد می‌دانم.

شادان
9786009021277
۱۳۸۷
۴۷۲ صفحه
۶۵۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های اعظم طیاری
دختر آذر
دختر آذر همیشه تصور می‌کردم می‌توانم خطی میان امروز و گذشته و تمام سال‌های تلخی که داشته‌ام رسم کنم و از نو زندگی تازه‌ای بنا کنم. اما مثل این‌که کابوس آن سال‌ها نمی‌خواهد مرا به حال خود رها سازد و همچون بختک بر وجودم سایه افکنده است. شاید هم تمامی آن خاطرات جزئی از وجود من شده‌اند که از امروز و فردا ...
سیروان
سیروان آن‌قدر گفته می‌شود و تکرار تمامی حرف‌هایی که درباره‌ات می‌گویند که کم‌کم در ذهن خودت نیز می‌نشیند و باور می‌کنی پچ‌پچ‌های دیگران را که امروز با صدای بلندتر بر زبان می‌رانند. وقتی سخن نمی‌گویی، وقتی اعتراض نمی‌کنی احساس گناه بر وجودت مستولی می‌گردد و می‌شوی بنده همان حس گناه ناکرده! یا باید به جهنم قضاوت دیگران و زخم زبان همیشگی‌شان ...
به رنگ شب
به رنگ شب آن‌قدر تحمل می‌کنم تا تو را به راه بیاورم. تو هنوز قدرت معجزه عشق را نمی‌دانی یا تظاهر می‌کنی که نمی‌دانی اما من به این معجزه ایمان دارم و می‌دانم سخت‌ترین دل‌ها را و دشوارترین راه‌ها را می‌توان به نرمی مبدل کرد و راهوارش ساخت. پس، فقط صبر می‌خواهد صبر...
با تو آرومم
با تو آرومم وقتی خوب نگاه می‌کنم. به تمامی بالا و پایین‌هایی که از سر گذرانده‌ایم. می‌بینم زندگی به هیچ نمی‌ارزد، هیچ. اما واقعیت تلخ‌تر آن است که. چیزی ارزشمندتر از زندگی هم نداریم، هیچ‌چیز! وقتی همین زندگی به تبی و آهی بند است. تنها چیزی که برای ما باقی می‌ماند، رابطه‌هاست. که در سختی‌ها، پایداری‌اش مشخص می‌گردد. و تنها اندک دوستان واقعی ...
مشاهده تمام رمان های اعظم طیاری
مجموعه‌ها