رمان ایرانی

نخل‌های مردابی

نمی‌خواین جوابم رو بدین؟ بادکنک‌ها مونده‌ها!! اگه بادشون کنم جوابم رو می‌دین؟ «یه لبخند دیگه زد که زود گفتم» کجان؟! بادکنک‌آ کجان؟! تو اون جعبه! «اولی رو گذاشتم تو دهنم و ده باد کن! اما مگه با می‌شد! همچین کلفت و ضخیم بود که انگار قرار بوده توپ چرمی بسازن و وسطش پشیمون شدن کردنش بادکنک!!

9789642363049
۱۳۸۹
۱۷۶ صفحه
۱۹۰۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ماندا معینی (مودب‌پور)
دریا
دریا
بوی نا
بوی نا روزگار عجیبی‌یه! آدم وقتی دقت کنه، می‌بینه که چه اتفاقاتی، همین دور و ور خودش افتاده که واقعا باور نکردنیه! مثل همین خاطره یا داستانی که می‌خوام براتون بگم! می‌خوام داستان خانواده حاج عباس جوکار بولاتپه‌لوش و حاج حسن جوکار بولاتپه‌لوش رو براتون بگم! برای اینکه به داستان حاج عباس و برادرش حاج حسن برسیم و بعدش بریم سراغ بچه‌هاشون که اصل داستانه، ...
آن تابستان
آن تابستان خدایا چقدر یه آدم می‌تونه خودخواه و خودپسند باشه! کاشکی اون روزا عقل الانم رو داشتم! این چه رفتاری بود که با فرزین می‌کردم! اون موقع چه جوری فکر می‌کردم؟ چقدر احمقانه! فرزین حق داشت که ازم متنفر باشه! از دختر اربابی که پول پدرش رو به رخ یه پسر جوون که پدرش راننده بود می‌کشید! نمی‌دونم چرا اون کارا ...
پس کوچه‌های سکوت
پس کوچه‌های سکوت در مورد افسانه‌، بهترین دفاع کاری بود که کردم! تمام نوارا رو با حذف قسمت‌هایی که مربوط به پرونده‌ش نمی‌شد، کپی کردم و همراه با اون دو تا نوار که با اجازه شوهرش از تو انبار خونه‌شون پیدا کرده بودم برای دادگاه فرستادم. نتیجه‌م گرفتم!
کژال
کژال گاهی وقتا دلم خیلی می‌گیره! نه این که مثلا پاییز باشه و بارون بیاد!‌یا این که مثل عصر جمعه باشه که هیچ کاری برای انجام دادن نداشته باشم! نه! هیچ کدوم از اینا نیست! من نه یه دختر رویایی هستم و نه یه دختر نازک نارنجی! از اون موقعی که خودم را شناختم با مسولیت بزرگ شدم! همیشه وظایفی رو انجام ...
مشاهده تمام رمان های ماندا معینی (مودب‌پور)
مجموعه‌ها