رمان ایرانی

تهران کوچه اشباح

کیف سیاه‌رنگ را گذاشت روی زانویم. بعی بی آنکه نگاهم کند، گفت اتفاق وحشتناکی برایش افتاده است. گفت همه‌اش توی همین کیف است و از ماشین پیاده شد. هنوز در را نبسته بود که سرم را خم کردم و گفتم: می‌تونم اسم تونو بپرسم؟ سرش را خم کرد و خیلی آهسته گفت: دراکولا.

افق
9789643695149
۱۳۹۰
۱۲۰ صفحه
۲۶۳۶ مشاهده
۰ نقل قول
سیامک گل‌شیری
صفحه نویسنده سیامک گل‌شیری
۲۳ رمان سیامک گلشیری در بیست‌ودوم مردادماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان متولد شد. تحصیلاتش را تا سطح کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی ادامه داده. فعالیت ادبی‌اش را به طور جدی از سال ۱۳۷۱ آغاز کرد.
سیامک، پسر احمد گلشیری، مترجم و برادرزاده هوشنگ گلشیری، داستان‌نویس فقید است.
دیگر رمان‌های سیامک گل‌شیری
شاهزاده سنگی و چند داستان دیگر (زیباترین داستان‌های 1001 شب 1)
شاهزاده سنگی و چند داستان دیگر (زیباترین داستان‌های 1001 شب 1) «هفت‌صد سال اولی که در این خمره بودم، با خودم عهد کردم هرکس مرا آزاد کند، او را از مال دنیا بی‌نیاز کنم، اما هیچ‌کس مرا آزاد نکرد. در هفت‌صد سال دوم با خودم گفتم که هرکس مرا از این خمره بیرون بیاورد، او را صاحب تمام گنج‌های زمین می‌کنم. اما باز این اتفاق نیفتاد. در طول چهارصد سال بعد ...
ملکه مارها و چند داستان دیگر (زیباترین داستان‌های 1001 شب 2)
ملکه مارها و چند داستان دیگر (زیباترین داستان‌های 1001 شب 2) خیلی از بازرگانان در میان جمع خواستند کنیز را بخرند، اما دختر به هیچ‌کدام راضی نشد. دست آخر صاحب کنیز رو کرد به دختر و گفت:«پس خودت یکی را انتخاب کن. به این جمع نگاه کن و خودت یکی را از میان آن‌ها انتخاب کن تا تو را به او بفروشم.» کنیز به دقت به چهره آدم‌هایی که دور تا ...
عنکبوت
عنکبوت
آخرین رویای فروغ
آخرین رویای فروغ گفت مرد تعریف می‌کند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش می‌آیند و توی ساحل می‌نشینند، شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند، آن‌وقت مرد به سرش می‌زندکه با پسرش بروند توی آب، لباس‌هایشان را درمی‌آورند و می‌زنند به آب، همان‌طور که دست همدیگر را گرفته بودند، چند متری جلو می‌روند، فکر می کردند ...
شب طولانی
شب طولانی
مشاهده تمام رمان های سیامک گل‌شیری
مجموعه‌ها