به قول مردم گفتنی (چند و چونی خندستانی)
ادبیات مردمی بخش مهمی از فرهنگ شفاهی هر ملتی است که حامل آرزوها، انتقادها و رابطههای تلخ و شیرین و شور افراد یک جامعه است.
ادبیات شفاهی شامل قصهها، متلها و متلکها، ضربالمثلها و تمثیلها، لطیفهها و هجویهها، تکیهکلامها، زبانهای مخفی و اصطلاحات عوامانه هر دوره است. اضافه میشود به این بخش: انواع فحشها و نفرینها، دعاها و تعاریفها، سرودها ...
آقای ذوزنقه
حسن در پایتخت زندگی میکند؛ اول پای دیوار میخوابید؛ بعد روی چرخ دستی میخوابید؛ بعد توی دکان؛ بعد ازدواج کرد و در اتاق خوابید؛ اما تا فرصت پیدا میکند جایش را در هوای آزاد میاندازد. وقتی حسن قصه زندگیش را میگوید، بچهها میگویند ما هم میخواهیم پای دیوار بخوابیم. مادرشان نان و چای آنها را میدهد و میخواباندشان. زن عصبانی ...
بنفشههای سراشیب
سحر شده است، از شبگردی برمیگردم. راهم شمالی است، از «ارنبویه» میگذرم، باد «آذرین» گزنده و پرسوز میوزد، نیمرخ یخزدهام را برش میدهد. به آسمان نگاه میکنم باد سقف سیاه و چرب بالای سر را نخنما کرده است. آذرین از شمالشرقی میوزد، شهر را، درختهایش را، پنجرهها، آنتنها، سیمها و بادگیرهایش را کج میکند، مردم، گیاه و چارپا را خم ...
شهربندان
رمان شهربندان (محاصره و زندان) بازگوی سرنوشت مردمی است که به اجبار نیروهای اشغالگر، از هویت و مدنیت خود دور شدهاند. کتاب، به هنگام اشغال افغانستان در اوایل دهه شصت نوشته شده است، اما شهربندان میتواند در هر جای جهان اتفاق افتاده باشد. وضعیت محاصرهشدگان همیشگی نیست؛ از گوشه و کنار، نشانههای آزادی و مقاومت ظاهر میشود، رمان به روند ...
گفتن در عین نگفتن
گاهی نیمشب، به رسم دیرین، میروم توی باغ. سن و سال قدم زدن در تاریکی برام خطرناک است، اما این تاریکی از ظلمتی رعبانگیز که بر رویای هر شبهام فرو میافتد سیاهتر نیست. راه میروم و جایی در راه حس میکنم مادرم دنبالم میآید، نگران. صدای پایی نمیشنوم، اما دلم میگوید پیجوی من و مواظب من است.
هیچ قت برنگشتهام تا ...