رمان ایرانی

پاریس پاریس

هر کسی در دل تاریکی؛ یارش را یاد می‌کرد. یاری دیگر نمانده بود. فقط باری بود، یاری نبود. توی خانه امام غریب؛ جز او دلداری نبود. فانوس‌ها خاموش. زنبوری‌ها خاموش. برق برق علا، روی گنبد طلا. توی تاریکی جفا. نگام کن خدا. یا ضامن آهو. پشت در قزاق‌ها ایستادن. با تیر و مسلسل و تفنگ. واویلا!

9789643376222
۱۳۸۹
۳۵۲ صفحه
۴۷۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سعید تشکری
وقتی زمین دروغ می‌گوید
وقتی زمین دروغ می‌گوید می‌دوم، می‌نویسم، می‌خوانم و باز دوباره از نو، دویدنی همواره. من که نامم سعید است. همچنان که در طول همه این سال‌ها خواسته‌ام حکی از من بماند به جای، در سینه‌ام بغضی سرشار از دوست داشتن است و در سرم چیزی سنگینی می‌کند که باید جهان و وسعتش را هرباره ببینی و بیاموزی و خلق کنی و بنویسی.
کافه داش آقا
کافه داش آقا -
هندوی شیدا
هندوی شیدا زبان فارسی ...
وصل 1000 مجنون (مجموعه نمایش‌نامه)
وصل 1000 مجنون (مجموعه نمایش‌نامه) ... من آمدم تا در شکوه مهر، روشنایی و زیبایی که بازتاب‌های خداوند هستند، زیست کنم. من این‌جا هستم، زندگی می‌کنم و هیچ‌کس نمی‌تواند مرا از پهنه زندگی، زیبایی و حقیقت! به دیار تاریکی بکشاند. من این‌جا هستم تا برای همه و با همه باشم. آن‌چه امروز من در خلوت خود انجام می‌دهم فردا همگان باز خواهند تاباند. چیزی را که من امروز با یک دل می‌گویم و ...
مفتون و فیروزه 2 (2 جلدی)
مفتون و فیروزه 2 (2 جلدی) کوفتی این قلب که دو سال است برای تو می‌زند و باور نمی‌کند که تو نیستی. توی این دو سال که تو را گرفتند و بردند، هرکس یک جوری خواب تو را می‌بیند و به خودش دلداری می‌دهد که تو زنده‌ای. حالا زیبا دانشجوی زیست‌شناسی دانشکده علوم مشهد است و برای خودش عکاسی هم می‌کند؛ پای مردن تو که می‌رسد، ...
مشاهده تمام رمان های سعید تشکری
مجموعه‌ها