اولین بار که آمد، نزدیک به دوازده سال داشتم. یادم است که بهار بود و همه چیز در نگاه او (یا من؟) شکوفا و دلفریب. به من میگفت: «تو مریدی و من مراد» و من از حرف او تعجب میکردم. بعد از چند روز، دیگر او را ندیدم و با رفتن او (یا من؟) بهار هم رفت...
۱۴ رمان
اِدگارآلِن پو، نویسنده داستانهای کوتاه، شاعر، نقاد و ویراستار آمریکایی است که عمده شهرتش به خاطر توسعهبخشیدن به گونههای ادبی وحشت و خیالپردازی میباشد. فضای ترسناک و درونمایهٔ گوتیک حاکم بر آثار او، در ادبیات داستانی آمریکا بیهمتایند. پو از پیشروان داستانهای پلیسی مدرن محسوب میشود و بسیاری از آثار او شهرت جهانی دارند.
پو زادهٔ شهر بوستون در آمریکا بود. وی در آغاز سرودههایش را در مجلهای در نیویورک به چاپ رساند. وی با دختر عمویش پیمان زناشویی بست. ...
معمای ماری روژه و ماجراهای دیگر شوالیه دوپن
به گفته بورخس، ادگار آلن پو، با نگارش داستان قتلهای کوچه مورگ، ژانری جدید را به عرصه ادبیات
پیشکش کرد: روایت کارآگاهی مدرن را. اغلب پژوهشگران و مورخان ادبیات پلیسی با بورخس هم عقیدهاند و ادگار آلن پو را بنیانگذار ادبیات جنایی، معمایی و پرسوناژ شوالیه را نخستین ابر کارگاه و از چهرههای اسطورهای این ژانر به شمار میآورند، که ...
از جناب پو چه خبر (یادی با 5 داستان و 1 مقاله) مجموعه داستان
ادگار آلنپو در زندگی کوتاه سراسر فقر و پریشانی و تلخکامی، توانست در قالب چهل و هشت شعر کوتاه، شعر سمبلیکنویی را پی افکند، به داستان کوتاه جدید رسمیت ببخشید، داستان پلیسی را ابداع و داستانهای عملی را گستردهتر کند، داستانهای روانشناختی و سمبلیک بنویسد و تئوری نقد و اصول نقد تحلیلی را در بسیاری از سطوح گسترش دهد.
کلاغ و اشعار دیگر (مجموعه شعر)
در نیمه شبی ملالانگیز.
آن هنگام که سر در جیب تفکر فرو میبردم.
سست و پرملال.
چه بسیار ورقپارههای زیبا و عجیب حکایت از یاد رفته.
از خاطرم گذشت.
آنگاه که نیمه خواب، سر تکان دادم.
ناگاه صدای در به گوش آمد.
گویی کسی بر در میکوبید.
بر در خوابگاه من میکوبید.
نجواکنان گفتم:
«مهمان است که بر در میکوبد ...
کلاغ (گزیده شعرهای ادگار آلن پو)
در انزوای نیمه شبی دلتنگ،
آنگه که او چو خاطرهای کمرنگ
اندیشههای تلخ مرا اندود
چشمان من ز خواب، بخارآلود،
ناگاه کوبههای کسی بر در
آرام، همچو زمزمه نجواگر.
نجوای من به خویش، ملامتگر:
«یک میهمان شبزدهی دیگر!
یک میهمان خسته ناهنگام
یک میهمان خسته و دیگر هیچ.»