ماریانا اطاعت کرده است، تمام عمر اطاعت کرده است. به توصیه و اجبار این و آن اطاعت کرده است تا ثروتی بیپایان در پیرامونش گسترده شود. ثروتی که برای او چیزی نداشته است جز تنهایی و حصاری ناگریز. ماریانا با ایجاد حصاری خودخواسته، حصاری که به دور قلب و خلوتش میکشد، به ستیز با حصار پیرامونش میپردازد و در عمق وجودش به انتظار مینشیند. دلددا در چشمهای سیمونه تصویرگر تنهاییهای زنی است که رباینده تنها گنجینهای را که مطلق آن است، انتظار میکشد. و چه کسی میتواند راز گذر از حصار پیرامون آن گنجینه را دریابد، جز سیمونه، چشمهای سیمونه، چشمهای یک راهزن.