رمان خارجی - ایتالیا

وسوسه

(Dieci romanzi la madre)

جرئت نداشت سوال خود را به پایان برساند. ولی آن سوال، مثل سنگی در ته چاه، در ته قلبش جای گرفته بود. ‹‹پروردگارا، چرا پائولو نمی‌بایستی عاشق زنی بشود؟ هر کسی سزاوار عشق است. غلامان، چوپانان، حتی افراد نابینا و محکومین به زندان. در آن صورت چرا پائولوی او مجاز نیست عاشق بشود؟›› رمان ‹‹وسوسه›› بدون شک یکی از شاهکارهای گراتزیا دلددا، برنده جایزه ادبی نوبل، به شمار می‌رود. تعداد اندک شخصیت‌ها، ایجاز زمانی و تمرکز حوادث پیرامون داستان مرکزی، کشش و قدرت خاصی به این اثر بخشیده است.

9789647081047
۱۳۸۸
۱۴۴ صفحه
۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
گراتزیا دلددا
صفحه نویسنده گراتزیا دلددا
۱۶ رمان گراتزیا در ۲۷ سپتامبر ۱۸۷۱ در شهر نوئورو در جزیرهٔ ساردنی در خانواده‌ای از طبقهٔ متوسط به دنیا آمد. زنان در جامعه عقب‌افتاده‌ای مانند ساردنی قرن نوزدهم وضعیت مناسبی برای تحصیل و فعالیت اجتماعی نداشتند برای همین گراتزیا تا سوم ابتدایی بیشتر درس نخواند. اما از آن‌جا که در خانهٔ عمه‌اش کتاب‌خانهٔ بزرگی وجود داشت او توانست در آنجا و تحت تعلیمات خصوصی معلمی در خانهٔ عمه‌اش معلومات خود را افزایش دهد و ضمن مطالعه آثار ایتالیایی به مطالعه آثار ...
دیگر رمان‌های گراتزیا دلددا
کبوترها و بازها
کبوترها و بازها جورجو چشمانش را پاک کرد تا پسربچه متوجه نشود گریه کرده است. به این خاطر هم بود که هر بار آن پسربچه به آن خانه ویرانه پا می‌گذاشت بیمار خیالش کمی آسوده می‌شد، بله همان پسربچه خوشگل و تندرست و چابک، با 2 چشم درشت و سیاه که انگار با ذوق و شوقی درونی می‌درخشیدند و با موهای فرفری و ...
پیچک
پیچک دختر عموی دوناراکل، زن مسنی بود. بلند قامت، باریک اندام و رنگ پریده مثل یک شبح به دوناراکل بی‌شباهت نبود ولی اصرار داشت بگوید که از دخترعموی اشرافی خود جوانتر و خیلی زیباتر است. تعریف می‌کرد که در گذشته و حتی حالا خواستگاران و خواستاران بسیاری دارد که فقط به خاطر حفظ آزادی خود و در ضمن بخاطر اینکه تمام ...
آنالنا
آنالنا ولی این مرتبه آنالنا به وضوح عصبانی شد. می‌خواست دق دلی‌اش را سر اسب خالی کند که با صدای یکنواخت زنگوله‌اش آهسته قدم بر می‌داشت و انگار با عقیده پیرمرد موافق بود. «بگذارید بدوند. اگر حالا عجله نداشته باشند می‌خواهید چه وقت سرعت بگیرند؟ وقتی عصایی مثل عصای شما در دست گرفتند؟»
چشم‌های سیمونه
چشم‌های سیمونه ماریانا اطاعت کرده است، تمام عمر اطاعت کرده است. به توصیه و اجبار این و آن اطاعت کرده است تا ثروتی بی‌پایان در پیرامونش گسترده شود. ثروتی که برای او چیزی نداشته است جز تنهایی و حصاری ناگریز. ماریانا با ایجاد حصاری خودخواسته، حصاری که به دور قلب و خلوتش می‌کشد، به ستیز با حصار پیرامونش می‌پردازد و در عمق وجودش ...
راه خطا
راه خطا
مشاهده تمام رمان های گراتزیا دلددا
مجموعه‌ها