چشم دوم و چند داستان دیگر
گوشی تلفن را گذاشت و روی کاناپه دراز کشید. لوستر وسط هال یادآور خاطرهای آزاردهنده بود. روز اول وروشان به این خانه و موقع آویختن لوستر، بار دیگر کشمکش آنها بالا گرفت. همسرش از رنگ نقرهای آن خوشش نمیآمد و به حالت قهر لوستر را رها کرد و شاخه فلزی آن روی پای مرد افتاد. یک هفته نتوانست کفش بپوشد. ...
قصه تهمینه
از کیومرث تا همای (خلاصه قصههای شاهنامه فردوسی)
اسطورهها و افسانهها چیزی نیستند جز آنچه مردم طی قرون و اعصار دوست داشتهاند صاحب آن را به خود منتسب کنند. چیزی که دهان به دهان سینه به سینه چرخاندهاند و (من و شما و فردوسی هم جزو مردم) کوشیدهاند (یا کوشیدهایم) تا از طریق فلسفه وجودی قومیت و ملیت خود را برای خود و دیگری بازگو کنند و هویت ...
جمشید و جمک
راویان قصههای سهگانه روز اول عشق، زنانی هستند که در کنار آن مردان بزرگ میزیستهاند، و تا کنون به دیدار نمیآمدهاند. چرا که در کنار هر مرد بزرگ و خداگونه، زنی، همسری میزیسته است در شان و منزلت او، که خود عاشقی بینظیر بوده است، در حد اسطورهها و افسانهها و قصههایی که تا کنون خواندهایم.
این بار جمک، از ...