رمان ایرانی

شب آفتابی

اگر چه امروز با روزهایی که من جوان بودم تفاوتی پیدا کرده به اندازه قرن‌ها ولی سرگذشت آدم‌ها و عشق و حتی نفرت‌شان همیشه تکرار مکررات است. این روایت‌ها دیگر مادر و دختر نمی‌شناسد مثل اینکه هر کس آینه دیگری است و هر دختری می‌تواند از فصه ناگفته مادرش بیاموزد. زندگی پر است از نتاقض‌ها و ناشناخته‌ها درست مثل وجود آفتاب روشنی بخش در دل شبی تاریک فقط باید باورش کرد: شبی که در آن آفتاب هست!

شادان
9789642919505
۱۳۹۰
۵۶۸ صفحه
۸۶۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های منیر مهریزی‌مقدم
آتش کینه
آتش کینه ماه من غصه چرا؟ تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست. ماه من غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید، یا دل شیشه‌ایت از لب پنجره عشق به زمین خورد و شکست، با نگاهت به خدا چتر شادی واکن که خدا هست خدا...
فال
فال فکر می‌کردیم قرار است فقط کنار هم باشیم مثل تظاهر برای دیگران، نقش بازی کردن‌های عاشقانه اما همه چیز آن شد که تصورش را نمی‌کردیم تو شدی آن کس که مرا بلد شد، فهمید و من «همراه‌تر از تصور خود» این یعنی چیزی فراتر از عاشق شدن، دوست داشتن! از تظاهر شروع کردیم، به یکی شدن رسیدیم و از عشق ...
هم‌راز
هم‌راز زمانی که فرشته وارد زندگی‌مان شد، با خود اندیشیدم که دیوی وارد حریم ما شده، اما با گذشت زمان متوجه آن شدم که فرشته واقعا فرشته است. الان که به گذشته نگاه می‌کنم زندگیم سرتاسر، دستخوش حوادث بوده است. چرا روزگار چنین سر ناسازگاری با من داشته است.
انعکاس
انعکاس همانند کوهستان، محکم و استوار زندگی همان حکم را دارد: به تو چیزی را پس می‌دهد که از تو گرفته است... همچون انعکاس صدای ما در میان کوه‌ها و این یک اتفاق نیست همه این‌ها، تمام و کمال و بدون کم و کاست بازگشت وجود ما هستند. اگر قبول می‌کردم که شنیدن حقیقت تلخ اگرچه آزاردهنده، بهتر بود از دروغی که ...
مشاهده تمام رمان های منیر مهریزی‌مقدم
مجموعه‌ها